۵ نقص اساسی در آموزش و پرورش ایران
تعریفی از نهاد آموزش و پرورش
واقعیت این است که من وقتی به آموزش و پرورش به معنای نهاد آموزش و پروش که وزارت آموزش و پرورش فقط بخشی از آن است، نگاه می کنم، 5 مورد واقعیت دردناک که در نهاد آموزش و پرورش می بینم. نهاد را به معنای جامعه شناختی آن در اینجا به کار می برم که مثلا شامل وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، خطیبان، واعظان و سخنرانان، صدا و سیما، و همه آنهایی که آگاهانه یا ناآگاهانه، خواسته یا ناخواسته در حال تربیت من و تو هستند. من و تو به عنوان شهروندان این جامعه.
بنابراین من فقط به وزارت آموزش و پرورش نظر ندارم، به نهاد آموزش و پرورش نظر دارم. اما شک نیست که در نهاد آموزش و پرورش، مهمترین سهم از آنِ وزارت آموزش و پرورش است. به جهت اینکه از سال های آغاز زندگی، ما را در چنگ خود دارد و سال های آغازین زندگی ما نسبت به سال های بعدی زندگی، بیشترین اهمیت را دارند، پس بیشترین نقد هم معطوف به وزارت آموزش و پرورش خواهدبود. اما به هر ترتیب کل نهاد آموزش و پرورش، 5 مورد عیب و نقص اساسی دارد. دو تا از این 5 مورد، به نظر من بنیادی تر و بنیانی تر هستند با اینکه چه بسا به نظر آید که 3 تای بعدی، مهم ترند.
تاکید بر حافظه، نه فهم!
اولین عیب و ایراد این است که آموزش و پرورش ما مبتنی بر فهم نیست، مبتنی بر حافظه است. یعنی از میان قوای ذهنی ما، همه تاکید فقط بر روی حافظه گذاشته شده است و کاری به فهم (Understanding) ندارند. یعنی به جای اینکه سعی بر این شود که مطلبی به مخاطب تفهیم شود، سعی می شود که مطلبی در حافظه مخاطب جای گیر شود. آن وقت طبعا اثرش این است که به جای اینکه با مفهوم سر و کار داشته باشد با لفظ، واژه و تعابیر زبانی سر و کار داشته باشد.
اگر من با مخاطبم بخواهم براساس تکیه بر فهم گفت و گو بکنم همیشه مفاهیم هستند که باید مورد توجه من باشند. ولی وقتی که براساس حافظه با طرف مقابل سخن می گویم، اینجا بر لفظ، واژه و تعابیر زبانی (اعم از واژه، عبارت یا جمله) تکیه می کنم.
معنایش این است که شما عمق واقعیت را درک نمی کنید اما بلد هستید واقعیتی را که عمق آن را درک نکرده اید در قالب زبان بیان کنید. این اثری است که در پی دارد. با اینکه در طول تاریخ 5 مکتب درباره آموزش و پرورش وجود داشته و هر مکتب از آن 5 مکتب را قبول کنیم (که البته در کشور ما مطلقا معلوم نیست که کدامیک از آن 5 مکتب مبنای آموزش و پرورش قرار گرفته) به هر حال هر 5 مکتب در این شرکت هستند که، باید فهم بشود واقعیتی که استاد به شاگرد خود می گوید.
همان طور که گفتم نهاد آموزش و پروش محل بحث من است. حالا آن استاد ممکن است مجری یک برنامه تلویزیونی باشد، همین طور معلمی که در دبستان یا دبیرستان در حال درس دادن به شاگردانش است و... براساس هر 5 فلسفه ای که برای آموزش و پرورش داریم، ما باید واقعیت را تفهیم کنیم، نه اینکه کاری کنیم که مخاطب بی آنکه واقعیت را فهم کرده باشد بتواند آن را در قالب زبانی بیان کند. حالا بعد با چند مثال این نکته را بیشتر باز خواهم کرد تا مرادم بهتر فهم شود.
بنابراین ما مفهوممدار نیستیم، واژه مدار هستیم. کاملا با واژه ها با هم داد و ستد می کنیم. البته واژه تعبیر دقیقی نیست و باید بگویم تعبیر زبانی، که گاهی واژه است، گاهی عبارت است و گاهی جمله. ولی به هر حال ما به تعابیر زبانی با هم داد و ستد می کنیم، یعنی ممکن است من با شما یک ساعت گفت و گو کنم و بعد از این یک ساعت الفاظی از ذهن من به ذهن شما یا از ذهن شما به ذهن من انتقال پیدا کرده باشد و هر دو هم به نظر راضی به نظر آییم با اینکه اصلا چیزی بین من و مخاطبم رد و بدل نشده و فقط الفاظ از ذهنی به ذهنی دیگر انتقال پیدا کرده اند. این عیب و نقص اول است که مهمترین عیب و نقص آموزش و پرورش در کشور ماست.
غیبت استدلال گرایی
عیب و نقص دوم را هم عرض می کنم و بعد مقصودم را روشن تر می کنم. عیب و نقص دوم این است که آموزش و پرورش ما مبتنی بر استدلال نیست. مبتنی بر جایگزین های استدلال است، که جایگزین های استدلال را با اینکه چندین چیز هستند ولی من اختصارا به همه آنها تعبد می گویم. وگرنه وقتی استدلال در فضای ارتباطی مفقود شد آن وقت جایگزین های آن همچون القاپذیری، تلقین پذیری، تقلید، تعبد، تبعیت از افکار عمومی، تبعیت از مدهای فکری، تبعیت از روح زمانه، همرنگی با جمعیت و... پیش می آید که بدیل های ویرانگری هم هستند.
آموزش ما مبتنی بر تعبد است یعنی به مخاطب ما نشان نمی دهد که تو چرا باید این مدعا را بپذیری، اگر بخواهد نشان بدهد که چرا باید این مدعا را بپذیری، باید دلیل این مدعا را بیاورد. البته دلیل انواع دارد و در این شکلی نیست اما برای هر مدعایی باید دلیلی ارائه کرد. اما به جای این، می گویند این را بپذیر چون فلان کس گفته است.
اگر تو از من خواستی که الف، ب است را از تو قبول کنم، باید برای من اثبات کنی که الف، ج است و ج، ب است. حالا می توان بپذیرم که الف، ب است. این صورت استدلالی در آموزش و پرورش ما و در کتاب های درسی ما و... وجود ندارد. همیشه با ارجاع به قول کسی، پذیرش مطلبی را از ما می طلبند.
استدلال گرایی در نهاد آموزش و پرورش ما وجود ندارد و تعبد، یعنی بالمآل «شخصی» جای «دلیل» نشسته است. پشتوانه سخن شخصی است و نه دلیلی. حالا این شخص البته که متفاوت است، از معلم مهد کودک شروع می شود تا کسان دیگر، اما به هر حال یک شخص است.
حالا مثال بزنم. ببینید، شما به فرزندتان یا خواهر و برادر کوچک تر خود که مثلا سال پنجم ابتدایی است می گویید که پایتخت ایتالیا رم است. بعد آن مخاطب شما می گوید که مامان یا بابا یا خواهر یا برادر، مرکز ایتالیا رم است، نه پایتخت ایتالیا. هرچه شما می گویید پایتخت ایتالیا رم است، او می گوید نه، خانم معلم ما گفته که مرکز ایتالیا رم است.
چون خانم معلم گفته مرکز ایتالیا رم است و شما می گویید پایتخت ایتالیا رم است. اگر با مفهوم سر و کار داشت، می فهمید که ورای لفظ پایتخت، برای آن یک مفهوم وجود دارد که آن مفهوم را گاهی با تعبیر پایتخت و گاهی با تعبیر مرکز به کار می برند.
بنابراین اختلافی بین من و خانم معلم وجود ندارد. درست مانند داستانی که در مثنوی آمده است. چهار نفر پولی پیدا کردند و چون پول را با هم پیدا کردند قرار شد آن را صرف خرید یک چیز کنند. ایرانی اصرار داشت که فقط باید انگور بخریم، عرب اصرار داشت که فقط باید انب بخریم، ترک و یونانی هم چیز دیگری می گفتند. نمی دانستند که یک چیز را می خواهند. چرا؟ چون در مفهوم رسوخ نکرده بودند. در واژه و در تعبیر زبانی مانده بودند.
فرق آن چهار نفر با نفر پنجم (داور) این بود که او مفهوما دریافت کرده بود و در تعدد و تکثر الفاظ نمانده بود. پی برده بود که پشت این الفاظ متکثر، یک مفهوم واحد وجود دارد. بچه ای هم که الان می گوید؛ نه خیر مرکز ایتالیا رم است، چون خانم معلم ما گفته است و شما اشتباه می کنید که می گویید، پایتخت ایتالیا رم است به این دلیل است که متوجه نشده که مرکز همان پایتخت است. با مفهوم سر و کار نداشته، با لفظ سر و کار داشته است.
این یک نکته، اما نکته دوم این است که حالا فرض می کنیم، مطلبی که خانم معلم تان گفته واقعا خلاف مطلبی باشد که من گفتم. چرا فورا حرف خانم معلم تان را بر حرف من ترجیح دادید؟ حالا فرض می کنیم که خانم معلم تان گفته مرکز ایتالیا رم است و من گفتم پایتخت ایتالیا رم است و فرض کنیم دو رای کاملا ناسازگار را بیان می کنیم. چرا فوری می گویی خانم معلم ما این را گفته؟ تازه باید بگوییم خانم معلم مان یک چیزی می گوید و پدر، مادر یا خواهر و برادرم چیز دیگری، باید ببینم کدام شان درست می گویند و این بر می گردد به اینکه تعبد جای استدلال را گرفته است.
اگر تو با دو رای مواجه می شوی باید ببینی که معلم تان چه استدلالی دارد که مرکز ایتالیا رم است و من چه استدلالی دارم که می گویم پایتخت ایتالیا رم است، البته با این فرض که دو مطلب متفاوت را می گفتیم. اما اینکه فوری حکم بدهیم که خانم معلم مان درست می گوید نه اینکه پدر، مادر، خواهر بزرگ تر یا برادر بزرگ ترم درست می گوید، به این خاطر است که تعبد به جای استدلال قرار گرفته است. چون آن را خانم معلم گفته، سخن درستی است اما تو که Authority خانم معلم ما را برای من نداری، خواهر منی، یا برادر منی یا... اما Authority نداری.
پشتوانه سخن خان معلم به جای دلیل، خود خانم معلم است. سخن من به جای دلیل، خودم هستم و چون خانم معلم Authority بر من دارد و نه تو، پس من سخن خانم معلم را می پذیرم. این را اگر با بچه ها سر و کار داشته باشید به روشنی می بینید، البته در سنین بالا هم به طور عیان همه جا این را می بینید اما می خواهم بگویم که مبنای آن و سرآغاز آن را باید در کودکی دید.
شما با بچه های دبستانی سر و کار داشته باشید، می بینید اکثر این بچه ها، مفهومی از کشور در ذهن ندارند. البته به حافظه می سپارند که ایران یک کشور است، آمریکا یک کشور است و... اما مفهومی از کشور در ذهن ندارند و هیچ کدام هم نمی گویند که ما اصلا نمی فهمیم کشور یعنی چه؟
مفاهیمی مثل کشور متاسفانه در کتاب هایشان به کار می رود (اگر می گویم متاسفانه به این جهت است که اصلا تفهیم نمی شود) و مثلا مجلس نمایندگان را به کار می برند که چه تعداد عضو دارد، چه تعداد انتخابی و چه تعداد انتصابی هستند و... و همه اینها را حفظ می کنند.
براساس نمره هم، 20 می گیرند چون حافظه شان قوی است. اما اصلا تصوری ندارند که مجلس یعنی چه؟ مجلس شورا یعنی چه؟ نماینده اصلا یعنی چه؟ وقتی می گویند کسی نماینده شهری در مجلسی یا نماینده کشوری در کنگره ای است، تصوری ندارند که این یعنی چه؟ لذا این در فیزیک و شیمی هم همین طور است.
باور بفرمایید زمانی من با یکی از استادان یکی از بهترین دانشگاه های فنی و مهندسی کشور صحبت می کردم و می دیدم مفاهیمی که خودش سال هاست آنها را تدریس می کند را مفهوما ادراک نمی کند. دائما تبدّل ماده به انرژی و انرژی به ماده گفته می شود، اما وقتی از او می پرسیدم، که انرژی به عالم اجسام تعلق دارد یا به ماورای عالم اجسام؟ متوجه نبود که چه می گویم، چرا؟ چون از اول یاد گرفته که قانون تبدّل ماده به انرژی، چنین فرمولی دارد.
می خواهم بگویم استادی که 30 سال به تدریس در دانشگاه مشغول است، خودش مفهوما از انرژی درکی ندارد. البته این در علوم اجتماعی خیلی واضح تر هم وجود دارد. عرض کردم اولین عیب و ایرادی که من می بینم این است که آموزش و پرورش ما مبتنی بر حافظه است، نه بر فهم. و عیب و ایراد دوم این است که مبتنی بر تعبد است، نه بر استدلال. فرق اش هم این است که در استدلال پشتوانه سخن، دلیل است و در تعبد، پشتوانه سخن، شخصی است که سخنی را می گوید و قائل به آن سخن است.
ایدئولوژیک اندیشی
عیب سوم آموزش و پروش ما، ایدئولوژیک اندیشی است. امروزه وقتی در مطبوعات می گوییم ایدئولوژی، بیشتر از هر چیزی ذهن ما به مارکسیست ها و سوسیالیست ها و چپ ها معطوف می شود که اینها ایدئولوژیک اندیش هستند. بعد ذهن ما متوجه مذهبی ها هم می شود که آدم های مذهبی هم ایدئولوژیک اندیش هستند. اما ایدئولوژیک اندیشی این نیست که محتوای حرف تو چیست. معنایش این است که طرز برخوردت با رای خودت چیست.
ایدئولوژیک اندیش بودن به این نیست که تو مارکسیست باشی یا ضدمارکسیست باشی تا ایدئولوژیک اندیش نباشی. یا اگر ضدمذهب باشی از ایدئولوژیک اندیشی رهایی پیدا کرده ای. اصلا و ابدا چنین نیست. محتوای باورها و آرای من نیست که مرا ایدئولوژیک یا غیرایدئولوژیک می کند، طرز مواجهه و برخورد من با باورها و آرا است که مرا ایدئولوژیک یا غیرایدئولوژیک می کند.
حالا، ایدئولوژیک بودن را من این طور تعریف می کنم، که اگر شما معتقد باشید که در باب موضوعی یا مساله ای یا مشکلی، ختم سخن گفته شد و پرونده این موضوع یا مساله یا مشکل بسته شد، آن وقت شما درباره این موضوع، این مساله و این مشکل، ایدئولوژیک اندیش هستید.
ایدئولوژیک اندیشی این است که ما معتقد باشیم، سخن آخر و فیصله بخش، گفته شد و حالا باید برویم سراغ بقیه موضوعات، مسائل و مشکلات. اما این موضوع خاص یا مساله خاص یا مشکل خاص دیگر فیصله یافت. چون حق مطلب درباره آن گفته شد. حالا که گفته؟ چه شما بگویید مارکس گفته، عیسی گفته، اسپینوزا گفته، کانت گفته، بوعلی سینا گفته، سعدی گفته و... این مهم نیست که بگویید چه کسی گفته، مهم این است که معتقد باشید که پرونده این موضوع دیگر بسته شد، چون ختم سخن را در این باب از فلان کس شنیده ایم.
ایدئولوژیک اندیشی یعنی پرونده را مختومه اعلام کردن این ایدئولوژیک اندیشی در آموزش و پرورش ما وجود دارد. مثلا همه شاهان در کتاب های تاریخ، بدکار بوده اند، چون اقتضای ایدئولوژی ما این است. شما از مادها تا آخرین شاه ایران را در کتاب ها در نظر بگیرید، همه این شاهان با درجات مختلف، ظالم و سنگدل و بی رحم و خونخوار بوده اند.
چاره دیگری هم ندارید باید قلب واقعیت کنید. به جای اینکه آرای خود را تابع واقعیت ها بکنید، باید واقعیت ها را تابع آرای خود بکنید. البته واقعیت ها هیچ وقت تابع آرای شما نمی شوند. پس توهمات را باید به جای واقعیت ها به بچه ها یاد داد تا آن توهمات با ایدئولوژی مورد نظر سازگار باشد!
پس باید همه چیز فدای آن شود و این در آموزش و پرورش ما وجود دارد. چون فلان کس در فلان سخنرانی که دیروز انجام داد حرف آخر را زد پس حرف دیگری نباید گفته شود، و ختم سخن گفته شده و این به میزانی که هر کس زورش برسد ابراز می شود. ممکن است من که رییس یک اداره کشاورزی کوچک در یک شهر کوچک هستم ختم سخن را بگویم. زمانی هم ختم سخن را یک سیاستمدار، یک رییس جمهور و... می گوید.
قسمت دوم
ظاهرگرایی
عیب چهارم در آموزش و پرورش ما، جمود در رفتار در برابر ذهن است. جمود در ظاهر در برابر باطن. رفتارگرایی افراطی و به پشت رفتارها ننگریستن. به ذهنی که صاحب این رفتار بوده، بی اعتنا بودن. به تعبیر عرفا، نوعی ظاهرگرایی و ظاهربینی و کاری با باطن آدمیان نداشتن.
مطلقا با آن کاری ندارند. فقط و فقط به فیزیک نگاه می کند و وقتی فقط به فیزیک نگاه کنیم طبعا فقط داریم به بدن نگاه می کنیم و گفتار و کرداری که از بدن صادر می شود. اما اینکه پشت این بدن چه ذهن و روانی هست، اصلا مهم تلقی نمی شود. به تعبیری ماتریالیست ترین و فیزیکالیست ترین دیدی که نسبت به انسان می شود وجود داشته باشد را ما داریم، با اینکه فکر می کنیم معنوی اندیش هستیم.
معنوی ترین و روحانی ترین دیدگاه ها را در ظاهر بیان می کنیم، اما جسمانی ترین دیدگاه ها را در باب انسان داریم. چون فقط به بدن انسان نظر داریم و رفتار و کرداری که از آن صادر می شود، نه اینکه پشت این گفتار یا کردار چه هست؟ می خواهند انسان را در روحانی ترین وجه در نظر بگیرند و بحث شان این است که «از کجا آمده ام آمدن بهر چه بود»، «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند» و... ولی درواقع ماتریالیستی ترین دیدگاه در باب انسان را به کار می گیرند.
چون معتقد نیستند که انسان پشت بدن خود، ذهنی دارد و ما باید به اصلاح آن ذهن بیندیشیم، و پشت آن ذهن به تعبیری جان و روانی وجود دارد که ما باید به آن بیندیشیم، به آنها کاری ندارند.
بدن فرد مهم است و چون بدنت مهم است، اینکه چه ماده ای را می خوری یا می آشامی، مهم است و اینکه چه لباسی می پوشی یا نمی پوشی مهم است. اینکه الفاظ و یا اوراد خاصی بر زبانت جاری می شود یا نمی شود مهم است.
این تناقض بسیار بزرگی در آموزش و پرورش ماست. وقتی قصد داریم به بچه ها شعر یاد بدهیم، عرفانی ترین شعرها را یاد می دهیم و خودمان را پاره ای از خدا می انگاریم و بعد می گوییم فرشتگان به این جسم سجده کرده اند. اما کاری ندارند با ذهن و روانی که پشت این بدن است. فقط می گویند آدابی را رعایت کنید، اعمالی را انجام دهید، آن سکوتی که ما می خواهیم داشته باشید، آن سخنی که دوست داریم را بگویید و... اما اینکه ما در درون خود چه می کشیم، دردها و رنج های ما چیست، آرزوها و خواسته های ما چیست، چه نظام ارزشی ای داریم و... مهم نیست و نسبت به آن اعتنایی وجود ندارد.
غیبتِ درس های زندگی
پنجمین عیب و ایراد در آموزش و پرورش ما، که خیلی بر آن تاکید دارم، «هنر زندگی» است، که یاد داده نمی شود. هر چیزی یاد داده می شود جز هنر زندگی. به نظرم بیشترین مصیبت مربوط به نوع سوم از کتاب خوانی است که در سخنرانی ام در تبریز هم اشاره کرده بودم. خواندن نوع اول و نوع دوم کم و بیش وجود دارد.
ما سه نوع خواندن را باید از هم تفکیک کنیم. در نوع اول، براساس تقسیم کار اجتماعی به سراغ مطالعه می رویم و برای اینکه در شغل، هنر و حرفه خود و تخصصی که داریم رشد بهترین داشته باشیم کتاب می خوانیم. این نوع کتاب خوانی موجب می شود که فرد در کنکور قبول بشود، در دوره کارشناسی ارشد قبول بشود و... این نوع کتاب خواندن نازل ترین نوع کتاب خوانی است، نه بی ارزش بلکه در قیاس با نوع دوم و سوم، اهمیت کمتری دارد.
نوع دوم کتاب خوانی به جهت اینکه در شغل یا حرفه یا ورزیده تر شویم انجام نمی شود بلکه برای لذت بردن است. انسان کنجکاوی دارد و برای ارضای کنجکاوی خود می کوشد و یکی از کنجکاوی ها نیز کنجکاوی علمی است که از طریق کتاب هم ارضا می شود. یکی به سراغ کتاب های تاریخ می رود، یکی به سراغ کتاب های فیزیک و... این نوع کتاب خوانی در قیاس با نوع اول کمتر در بین ما ایرانیان رواج دارد اما کم و بیش هم دیده می شود.
اما نوع سوم کتابخوانی که در آموزش و پرورش ما مطلقا درباره آن صحبت نمی شود، کتاب خواندن برای یادگرفتن هنر زندگی است. زندگی کردن یک هنر است و بسیار هم پیچیده است. ما برای سه تار نواختن سال ها باید کار کنیم، تمرین کنیم، آموزش ببینیم و نزد استاد برویم تا یاد بگیریم که سه تار بنوازیم. اما زندگی انگار چیزی است که به محض اینکه وارد آن شدیم، به طور فطری، هنر آن را بلد هستیم.
در کتاب های درسی ما، از مهدکودک تا دکتر چیزی به عنوان هنر زندگی وجود ندارد. با اینکه در هر 5 مکتب آموزش و پرورش برای پاسخ دادن به همین پرسش به وجود آمده و توجه دادن به هنر زندگی. شما وقتی بچه را در دو سالگی به مهدکودک تحویل می دهید و در 32 سالگی، دکترایی به او می دهید معنایش آن است 30 سال، بچه ماده خاصی است که شما می خواهید از آن چیزی بسازید، آن چیز چیست؟
آن 5 مکتب به همین پرسش نظر دارند. مثلا فرض کنید شما خمیر مجسمه سازی در دست دارید و از شما بپرسند این خمیر را می خواهید به چه شکلی درآورید؟ منطقا می شود از کسی که خمیر را در دست دارد و با آن کار می کند پرسید که چه شکلی از آن درخواهید آورد؟ حالا این خمیر انسانی که به مهدکودک فرستاده می شود و سال ها در حال آموزش دیدن است را چه شکلی خواهیم داد؟ چه کم داشته که او را به آموزش و پرورش تحویل داده اند؟
هر جواب از آن 5 جواب را که درباره فلسفه آموزش و پرورش حرف می زند، یک چیز می گوید و آن اینکه این موجود به هر حال باید زندگی بکند و برای زندگی کردن مهارت های بسیار پیچیده ای لازم است و این را باید به او آموخت. حالا من افراد را به شهود خودشان ارجاع می دهم.
اما حالا می پرسم، آیا مشکلی در زندگی داشته اید که بگویید در سال چهارم دبیرستان یا سال دوم دانشگاه فلان مطلب را به ما یاد داده بودند و اگر یاد نداده بودند، مشکل من همچنان سر جایش بود. مثلا مشکلی با همسرم یا فرزندانم یا دوستم، یا پدرم یا مادرم یا همکار داشته ام و چون در یکی از سال های تحصیلی فلان کتاب درسی را خوانده بودیم، توانستم مشکلم را رفع کنم.
من فکر نکنم کسی چنین چیزی را در زندگی خود پیدا کند که براساس یک واحد درسی یا کتاب درسی توانسته مشکلی از مشکلاتش بکاهد. ممکن است معلم ریاضی در دبیرستان، و در حال تدریس ریاضی، نکته ای در باب زندگی گفته باشد و این درسی شده باشد اما این در کتاب درسی نبوده است. او از روی نیک خواهی این را گفته است.
حالا ببینیم، آیا در میان درس ها و کتاب ها، برای رفع مشکلات زندگی هم چیزی در نظر گرفته شده بود؟ چه سودی دارد که ما بدانیم صادرات پنبه آرژانتین بیشتر است یا پرو؟ وقتی که در زندگی عملی خودمان و در برابر آسان ترین مسائل و مشکلات دچار درماندگی می شویم.
بزرگ ترین جراحان، بزرگ ترین پزشکان، بزرگ ترین استادان فلسفه دانشگاه، بزرگ ترین مهندسان و... معلوم است که «آی کیو» بالایی دارند و مشخص است که معلومات زیادی هم دارند اما اگر همین افراد نتوانند با آبدارچی محل کار خودشان رفتار سالمی داشته باشند و رفتاری ساینده و فرساینده با آبدارچی محل کار خود داشته باشند، معنایش این است که چیزی که باید یاد می گرفته اند را یاد نگرفته اند.
سخن پایانی
وقتی فرانسویان نیروهای اشغالگر را از فرانسه خارج کردند، ژنرال دوگل از آندره موروا رمان نویس و متفکر بزرگ خواست تا وزارت آموزش و پروش را برعهده بگیرد. موروا پذیرفت اما گفت من کتاب های درسی را اساس عوض می کنم و تا پایان تحصیلات دبیرستان به بچه ها بیش از سه چیز نخواهم آموخت. یکی زبان و ادبیات فرانسه تا فرهنگ کشور خودشان را بشناسند.
حرف من چیزی جز حرف موروا نیست. به ما هنر زندگی را نیاموخته اند. ما در هر شرایطی به درس های زندگی نیاز داریم، چه روابط اجتماعی گسترده ای داشته باشیم چه نداشته باشیم، چه شغل مهمی داشته باشیم چه نداشته باشیم و... بالاخره به این درس ها نیاز داریم و چرا تا 18 سالگی مهم است که اینها را بیاموزیم؟ چون از 18 سالگی به بعد دیر است و شخص باید وارد زندگی به معنای اجتماعی کلمه بشود.
هیچ وقت به ما یاد نداده اند که با تنهایی خودمان چگونه مواجه شویم، چگونه در مقابل ناامیدی، مقاومت درونی پیدا کنیم و دست از امیدواری برنداریم، چگونه دیدگاه بدبینانه را وا بنهیم و دارای دیدگاه خوش بینانه شویم، چگونه تعادل بین آزادی و مسئولیت را در زندگی خود برقرار کنیم، چگونه زندگی خود را ارزشمند کنیم، چگونه زندگی خود را هدف دار کنیم، چگونه کارکرد زندگی خود را افزایش دهیم، با احساس وحشت از مرگ چگونه کنار بیاییم و... و چگونه انس پیدا کنیم، با اینکه ما مستثنی از قوانین حاکم بر عالم انسانی نیستیم.
اینکه چگونه ما یاد بگیریم که با بقیه بشریت سر و ته یک کرباس هستیم و این چیزی است که شوپنهاور بر آن تاکید می کرد که یاد بگیریم ما از قوانین حاکم بر مناسبات انسانی مستثنی نیستیم. این به لحاظ نظری خیلی واضح است و همه به لحاظ نظری آن را می پذیرند اما کل زندگی ما به این خاطر که من فکر می کنم مستثنی از قوانین حاکم بر عالم انسانی هستم و اینها را برای بقیه گفته اند، سپری می شود.
چگونه یاد بگیریم که امید را از آرزو تمیز دهیم، و این دو تا را از آرزواندیشی و این سه تا را از توهم بافی و رویاپردازی. ما هم به امید نیاز داریم، هم آرزوهایی داریم، و هم در عین حال، آرزوهایمان نباید از یک حدی درازتر باشد، و هم هرگز نباید آرزواندیش باشیم و حالا امیدی که باید داشته باشم و آرزواندیشی ای که نباید داشته باشم، و توهم و رویاپردازی، مرزهایش کجاست؟
اینها را کسی به ما یاد نداده است. اینکه من گونه می توانم آستانه تحمل درد و رنج را در زندگی افزایش بدهم، و واقعیت ها کمتر مرا به درد یا رنج مبتلا بکند؟ روش گفت و گو کردن چیست که من گفت و گو را با جر و بحث و گپ زدن اشتباه نگیرم؟ گفت و گو زندگی را رشد می دهد، گپ و گفت برای سرگرمی زندگی لازم است و جر و بحث برای هیچ چیز زندگی لازم نیست. فرق اینها در چیست، اینها را ما نیاموخته ایم.
مذاکره چیست؟ نقش مذاکره در زندگی چیست؟ فرق بین نیاز و خواست چیست، آیا من باید تابع نیازهای خود باشم، یا تابع خواسته های خود باید باشم، یا گاهی تابع نیازها و گاهی تابع خواسته ها، اصلا اینها چه فرقی با هم دارند؟
در بازار که هر فروشنده ای می خواهد جنس خود را به گران ترین قیمت بفروشد و هر خریداری می خواهد به ارزان ترین قیمت همان جنس را بخرد، تعادل بین این دو خواستِ ناسازگار اگر چگونه انجام بگیرد عادلانه است؟ اگر صرف جویی با بخل چه فرقی دارد؟ مرز شجاعت با بی تامل دست به کاری زدن، کجاست؟ مرز بین ناسنجیده عمل کردن و متهورانه عمل کردن کجاست؟ مزایای سکوت که به لحاظ روانشناختی، اخلاقی و مناسبات اجتماعی، مهم است، چیست؟ و اینکه سکوت را به جز به قدر ضرورت و جز به وقت ضرورت نباید شکست، سخن گفتن اصل زندگی نیست، و اینها را به ما یاد نداده اند.
چگونه مناسبات من با دیگران می تواند مبتنی بر اصل رفاقت شود نه رقابت؟ چگونه من هم نوعان را به چشم رفیق راه نگاه کنم، نه به چشم رقیب؟ اینکه مناسبات انسانی وقتی رفیقانه است چه سمت و سویی پیدا می کند و وقتی رقیبانه است چه سمت و سویی پیدا می کند؟
من چگونه می توانم مقایسه نظری و مسابقه عملی با شما را در خودم تعطیل کنم؟ وقتی که در مقام نظر دائما خودم را با شما مقایسه می کنم و در مقام عمل دائما با شما در حال مسابقه هستم، این برای من ویرانگر است و نقش مخربی دارد، حالا من چگونه به این مقایسه و مسابقه پایان دهم؟ من چگونه اوقات شخصی خودم را (زمانی که با خود تنها هستم) بگذرانم؟ چگونه این اوقات را باید سپری کنم.
چگونه بتوانم وقتم را برای کسب درآمد، خواسته های وجودی، و رایگان بخشی تنظیم کنم؟ تعادل بین این سه چگونه ممکن است که یکی جای دو تای دیگر یا دو تا جای یکی دیگر را پر نکند و... ما برای حل مسائل و مشکلات زندگی نیازمند یادگیری درس های زندگی هستیم.
در ایران، کتاب هایی برای آموزش درس های زندگی و هنر زندگی، کمتر وجود دارند. جواب نگرفتن همین نیاز است که ما را به کتاب های زرد کشانده، همچون مدیریت یک دقیقه ای، چگونه در چند دقیقه ثروتمند شوید، ده راه سریع برای موفقیت و... و در فقدان درس های زندگی و کتاب هایی برای آموزش هنر زندگی است که این کتاب ها پدید می آید. کتاب های سودمند (برای آموزش هنر زندگی) که با کمک روانشناسان، ادیبان، اندیشمندان و... در این باب نوشته شده باشد هم در آموزش و پرورش ما مفقود است.
ضرورت و اهمیت سیستم مدیریت آموزشی چیست ؟
مدیریت آموزشی چیست؟ بخش اول
مدیریت آموزشی نوعی از مدیریت است که در مراکز آموزشی به صورت مجازی برگزار میشود. مدیریت در مفهوم کلی و عام، از دیدگاههای متفاوتی تعریف شده است. به عبارتی، مدیر هماهنگکننده و کنترلکننده فعالیتهای دستهجمعی برای رسیدن به هدف مطلوب سازمان با حداکثر کارآیی است.
در تعریف جامع، مدیریت را هماهنگی منابع انسانی و مادی در جهت تحقق هدفهای سازمانی گفتهاند. میتوان گفت مدیریت، فعالیتی است منظم، در جهت تحقق اهداف معین که از طریق ایجاد روابط میان منابع موجود، انجام دادن کار با مشارکت افراد دیگر و شرکت فعال در تصمیمگیری صورت میگیرد. بهبیاندیگر، منظور اصلی مدیریت در هر سازمانی، هماهنگسازی کوششهای افراد و استفاده از منابع دیگر برای تحقق هدفهای سازمان است. در مؤسسات آموزشی این اهداف مربوط به امور آموزش و پرورش و پیشبرد یادگیری و وظیفه مدیریت آموزشی است و امروزه از ابزار های بروزی مانند نرم افزار آموزش مجازی LMS ال ام اس بهره میبرند
فراگرد سیستم مدیریت آموزشی چیست؟
تلقی مدیریت بهعنوان “فراگرد” یا “فرایند” نسبتاً تازگی دارد. مفهوم فراگرد، بر شیوه منظم انجام دادن کارها دلالت دارد و بهتوالی گامها یا عناصری که به هدف خاصی منجر میشود، اشاره میکند. زیرا که همه مدیران، صرفنظر از قابلیتها یا مهارتهای خاص خود، به فعالیتهای پیوسته و منظمی میپردازند تا به اهداف معین نائل گردند. نخستین بار سقراط از مدیریت بهعنوان فراگرد اجتماعی یاد کرد. فراگردی که متضمن یک سلسله وظایف، فعالیتها و روابط متقابل بوده و مناسبات و روابط متقابل افراد در آن نقشی اساسی دارد.
سیستم مدیریت آموزشی چیست؟
مدیریت آموزشی به معنی عام، برنامهریزی، سازماندهی، هدایت، هماهنگی، نظارت و ارزشیابی فرایند آموزش تعریف شده است.
اما مدیریت به معنی خاص، به صورتهای زیر تعریف میشود:
الف) مدیریت آموزشی، راهنمایی، مددکاری و ایجاد محیط مناسب برای فعالیت آموزشی است.
ب) مدیریت آموزشی، فراگردی اجتماعی است که مستلزم ایجاد، نگهداشتن، برانگیختن، کنترل کردن و وحدت بخشیدن نیروهای انسانی و مادی است که بهطور رسمی و غیر رسمی درون یک نظام واحد شکل و سازمان مییابند، تا اهداف و مقاصد آموزشی را تحقق بخشند.
ج) مدیریت آموزشی، فرایند هماهنگ کردن استعدادهای آدمی و بهرهگیری از شرایط محیطی برای اهداف آموزشی است.
با توجه به آنچه گفته شد، مدیریت آموزشی غالباً به معنی خاص مورد نظر است. یعنی مدیریت آن بخشی از فعالیتهای سازمانهای آموزشی است که مستقیماً با امر آموزش، پرورش و یادگیری مرتبط است. ازجمله فعالیتهای مربوط به برنامههای آموزشی، مواد و محتوای دروس، روشها و وسایل آموزشی، مشاوره و راهنمایی تحصیلی، اقدامات آموزشی مکمل، امور معلمان و دانشآموزان و غیره را میتوان نام برد.
ضرورت مدیریت آموزشی
امروز عصر مدیریت و رهبری است و موفقیت نهادها و سازمانها تا حد زیادی به کارآیی و اثربخشی مدیریت بستگی دارد. ساخت نظام آموزشی هر کشوری دربرگیرندهٔ مجموعهای از نیازهای سازمانهای رسمی آن کشور بوده و عملکرد نظام آموزشوپرورش که مدیران آموزشی اداره آن را بر عهده دارند، نهتنها از نظر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی مهم است، بلکه از نظر تأثیری که بر تحرک شغلی و انتظارات دارد، از اهمیت تعیینکنندهای برخوردار است. همچنین آموزشوپرورش، بهترین وسیله، برای ایجاد تغییر ارزشها و رفتارها به شمار رفته و باعث میشود که افراد، بهتناسب استعداد و رغبتی که دارند برای انجام خدمتهای اجتماعی و اقتصادی و کسب مشاغل و درنتیجه آسایش فردی مهیا شوند. ازاینرو، از آغاز قرن اخیر، هیچ کشوری بدون توسعه در مؤسسات آموزشی و مدیران آموزشی تحصیلکرده و مجرب، مراحل توسعه و پیشرفت را طی نکرده است
.
بنابراین، با افزایش تعداد دانشآموزان در سطوح مختلف آموزشی، تأسیس مدارس و مراکز آموزشی جدید، استخدام معلمان بیشتر و سرمایهگذاری بیشتر، ضرورت یافته است. از سوی دیگر، ضرورت در تصمیمگیری و سیاستگذاری، بهبود کیفی و ایجاد فرصتهای برابر آموزشی برای همگان، نقش خطیر مدیریت نظام آموزشی را بارزتر ساخته است.
اهداف سیستم مدیریت آموزشی
در هر جامعه ای پرورش نیروهای فرهیخته منطبق با ارزشهای اجتماعی، فرهنگی، دینی و سیاسی جزء اهداف کلی آموزش و پرورش می باشد. به منظور دستیابی به اهداف و توانایی های مدیریت آموزشی از روشهای متنوعی یاری می گیرند.
هدف کلی آموزشوپرورش در هر جامعهای این است که هر فرد را طبق الگوی ارزشهای فرهنگی، سیاسی، دینی و اجتماعی خود تربیت کرده و انسانی متناسب تحویل جامعه دهد. اهداف آموزشوپرورش سه نقش مهم در مدیریت آموزشی ایفا میکنند. اولاً به فراگرد آموزشوپرورش جهت میدهند. ثانیاً انگیزهٔ حرکت و فعالیت را به وجود میآورند. ثالثاً ملاکهای کنترل و ارزشیابی فعالیتهای آموزشی را ایجاد مینمایند.
سیستم مدیریت آموزشی چیست
مدیریت آموزشی، باید قبل از هر چیز اهداف آموزشوپرورش را بهخوبی شناخته و آنها را مورد بررسی قرار دهد و بهکار بندد که برخی از آنها عبارتاند از:
1- کمک به افراد سازمان آموزشی برای رسیدن به اهداف آموزشوپرورش
2- راهنمایی اعضای سازمان برای تشخیص و درک بهتر هدفها
3- راهنمایی، همکاری، کمک، تقویت و حمایت از اعضای سازمان آموزشی
4- مشارکت افراد در تصمیمگیری و تبادلنظر آنها و ایجاد مسئولیتهای مشترک در سازمان آموزشی
5- ایجاد روابط انسانی مطلوب و احترام متقابل بین مدیر و اعضای سازمان آموزشی
6- شناخت نیازها و حل مشکلات دانشآموزان بهمنظور دستیابی به اهداف آموزشی
7- توجه به تفاوتهای فردی و کمک به کشف و بروز استعدادهای دانشآموزان
8- کمک و یاری به بهبود و اصلاح فرآیند آموزشوپرورش
9- فراهم نمودن امکانات و زمینه مساعد برای بروز خلاقیت و ابتکار، بهمنظور رشد و بلوغ فکری اعضای سازمان
10- ایجاد هماهنگی بین منابع و فعالیتهای سازمان آموزش.
11- رسیدن به اهداف کلی تعلیم و تربیت با استعانت از سیستم مدیریت آموزش
12- تشخیص نیازها و حل مشکلات دانشپذیران برای دستیابی به اهداف از طریق پورتال آموزش مجازی
13-ایجاد زمینههای مدیریت مشارکتی در سازمان آموزشی از طریق مشورت و تبادل نظر و بوجود آوردن احساس مسئولیت مشترک با میتینگ تحت وب
14-شناساندن و تفهیم هدفهای تعلیم و تربیت به مدرسان و کارکنان مراکز و موسسات آموزشی با آموزش اینترنتی
15- ایجاد زمینه کشف و بروز استعدادهای فراگیران به مدد سیستم مدیریت یادگیری
16-اصلاح و بهبود جریان آموزش و پرورش از طریق آموزش آنلاین رایگان
17- برقراری، حفظ و گسترش روابط انسانی مطلوب و احترام متقابل در مرکز آموزشی از طریق آموزش Online
18- فراهم کردن زمینهی بروز ابتکار و خلاقیت و رشد اعضای سازمان آموزشی به کمک سامانه مدیریت یادگیری الکترونیکی
19- برقراری هماهنگی بین منابع و فعالیتهای مختلف سازمان آموزشی به کمک سامانه مدیریت آموزش الکترونیکی
سیستم مدیریت آموزشی چیست
مهارتهای سهگانه سیستم مدیریت آموزشی
رابرت کاتز، مهارتهای مورد نیاز مدیران را بهصورت فنی، انسانی و ادراکی طبقهبندی کرده است. مهارت، به تواناییهای قابل پرورش شخص که در عملکرد و ایفای وظایف منعکس میشود، اشاره میکند. منظور از مهارت، توانایی بهکار بردن مؤثر دانش و تجربهٔ شخصی است.
۱ -مهارت فنی
مهارت فنی یعنی دانایی و توانایی در انجام وظایف خاص که لازمه آن ورزیدگی در کاربرد فنون و ابزار ویژه و شایستگی عملی در رفتار و فعالیت است. مهارت فنی از طریق تحصیل، کارورزی و تجربه حاصل میشود. مدیران، معمولاً این مهارتها را طی دورههای کارآموزی فرامیگیرند. این مهارتها نظیر دانش، روشهای برنامهریزی، بودجهبندی، کنترل، حسابداری، امور مالی، کارگزینی و غیره هستند. ویژگی بارز این مهارت این است که به بالاترین درجه شایستگی و خبرگی در آن میتوان دست یافت.
۲ -مهارت انسانی
منظور از مهارت انسانی دارا بودن توانایی و قدرت کار کردن با مردم، در انجام کار بهوسیلهٔ آنان است. در این نوع از مهارت، مدیران قادرند، انگیزههای کارکنان را دریابند و از محرکها و نیازهای آنان در رهبری مؤثر بهره گیرند. مهارت انسانی بهآسانی قابل حصول نیست و روشهای مشخصی ندارد اما امروزه روانشناسی اجتماعی و مردمشناسی، زمینه دستیابی به این مهارت را فراهم مینمایند.
۳ -مهارت ادراکی
مهارت ادراکی یعنی توانایی درک پیچیدگیهای کل سازمان و تصور همه عناصر و اجزای تشکیلدهنده کار و فعالیت سازمانی بهصورت یک کل واحد در سیستم. بهعبارتدیگر، توانایی درک و تشخیص اینکه کارکردهای گوناگون سازمان به یکدیگر وابسته هستند و تغییر در هر یک از بخشها، الزاماً بخشهای دیگر را تحت تأثیر قرار میدهد. مدیران واجد این مهارت قادرند به دریافت اطلاعات و تحلیل مسائل سازمان پرداخته و با توجه به اهداف سازمان به تهیه طرحها و ارائه راهحلها بپردازند.
سیستم مدیریت آموزشی چیست
کارکردهای مدیریت آموزشی
فراگرد مدیریت را غالباً به کارکردها یا وظایف مدیریت تفکیک و تجزیه میکنند. منظور از کارکرد، فعالیتی مهم و اساسی است که در نیل به هدف، ضرورت دارد. هنری فایول، اولین کسی که وظایف مدیریت را تقسیم کرده، معتقد است وظایف اساسی مدیریت عبارتاند از:
* برنامهریزی: یعنی تعیین هدف، یافتن و ساختن راهها و وسایلی که رسیدن به هدف را امکانپذیر میسازد و همچنین پیشبینی کارهایی که باید در آینده انجام گیرد.
* سازماندهی: یعنی ترکیب و تخصیص افراد، منابع و امکانات میان افراد و واحدهای مختلف سازمان و همچنین هماهنگی بین آنها بهمنظور رسیدن به اهداف سازمان
* فرماندهی: یعنی هدایت و جهتدهی افراد در انجام دادن کارها
* هماهنگی: یعنی به هم پیوستن و وحدت بخشیدن همه امکانات و منابع مادی و انسانی و همچنین فعالیتها، که برای رسیدن به هدف سازمان ضرورت دارد.
* کنترل کردن: یعنی رسیدگی به اینکه آیا کلیه برنامهها و عملیات انجام شده طبق مقررات و دستورات صورت میگیرند یا خیر
نقش مدیریت آموزشی و نقش رهبری آموزشی
از نقطه نظر مدیریتی، بهترین نوع مدیریت آموزشی، آن مدیریتی است که همراه با رهبری باشد. بعبارت بهتر، مدیر موفق به کسی اتلاق می شود که علاوه بر پشتوانهی رسمی و قانونی از حمایت اشخاص نیز برخوردار باشد. همواره در پاسخ به سئوالاتی از جمله "تعریف مدیریت چیست" یا "آموزش چیست" به این مهم اشاره می شود که مدیریت و رهبری در سیستم آموزشی، لازم و ملزوم یکدیگرند و نادیده گرفتن هر کدام میزان کارآمدی فرد مسئول را کم میکند.
ویژگیهای مدیر آموزشی
مدیر خوب، کسی است که با استفاده صحیح، منطقی و عقلایی از منابع مادی و انسانی، سازمان را برای رسیدن به هدف خود که برآورنده یکی از نیازهای جامعه است، رهبری و هدایت کند
پس مدیران آموزشوپرورش علاوه بر آگاهی کامل از علم مدیریت، اصول و تئوریهای آن باید شرایط و ویژگیهایی را دارا باشند که برخی از مهمترین آنها عبارتاند از
* درزمینهٔ مدیریت، دارای مهارتهای فنی، انسانی و ادراکی باشد.
* به کار خود بهعنوان مدیر آموزشی، نگرشی آگاهانه و علمی داشته باشد.
* کلیات روشها و فنون تدریس را بهخوبی بداند.
* از سلامت جسمانی، روانی و شخصیتی کامل برخوردار باشد.
* نظام آموزشی کشور خود را بهخوبی بشناسد و از سوابق و تحولات تاریخی آن آگاه باشد.
* از فلسفه، ارزشها، هدفها و مقاصد کلی آموزشی مطلع باشد.
* با اندیشهها و نظریههای مدیریت و رهبری آشنا باشد و به اقتضای محیط کار خود، آنها را بهکار بندد.
* بر مسئولیتها و وظایف چندبعدی آموزشی، ارشادی، فرهنگی و اجتماعی خود واقف باشد.
* سابقه آموزشی و معلمی حداقل پنج سال داشته باشد.
* درزمینهٔ علوم تربیتی و روانشناسی دانش کافی داشته و بتواند معلمان را راهنمایی نماید.
* روابط مناسبات متقابل میان مدرسه، خانواده و جامعه را درک کرده و در انجام وظایف محوله آنها را نادیده نگیرد.
اهمیت مدیریت آموزشی در پیشرفت و توسعه ملل توجه به مدیریت را در اولویت قرار داده است. امروزه در مقایسه با گذشته، ایفای نقش مدیریت، یا برحسب تعریف هماهنگ ساختن فعالیتها و امکانات سازمان در جهت حصول به اهداف سازمان به لحاظ وسعت ارتباط قلمرو و پیچیدگی اهداف و وظایف سازمان و نیز گسترش پیچیدگی افکار و انتظارات کارکنان و مهارتهای استفاده از تجهیزات بسیار دشوارتر شده است. بنابراین آموزش مدیران و آماده ساختن آنان برای ایفای نقش مدیریت ضروری است. مدیریت آموزشی در مقایسه با سایر مدیریتها به لحاظ تأثیری که جریان و گردش فعالیتهای آموزشی و پرورشی بر کیفیت فارغالتحصیلانی دارد که وارد دورههای مدیریت آموزشی میشوند از اهمیت بیشتری برخوردار است. توجّه به مدیریت آموزشی دربردارندهٔ دو نتیجه آنی و آتی است از نتایج آتی توجّه به مدیریت آموزشی تأثیر بسزایی است که مدیران آموزشی میتوانند در رشد ذهن، شناخت، درک و فهم مدیران دیگری چون مدیران مالی و صنعتی داشته باشند.
ضرورت و اهمیت سیستم مدیریت آموزشی چیست ؟
اکنون، عصر مدیریت و رهبری است و موفقیت نمادها و سازمانها تا حد زیادی به کارایی و اثربخشی مدیریت بستگی دارد. با توجه به ضرورت و اهمیت مدیریت سبب پیدایش گرایشها و انواع مختلف مدیریت شده است. اگرچه مدیریتهای مختلف در اصول یکسان هستند، ولی از جنبههای فنی و عملی باهم تفاوتهای زیادی دارند. با آنکه همه مدیریتها بهنوبه و در جای خود مهم و پرارزش هستند، اگر مدیریت آموزشی را با انواع دیگر مدیریت مورد مقایسه قرار دهیم متوجه میشویم که هیچیک از آنها بهاندازه مدیریت آموزشی حائز اهمیت نیست.
ترقی هر جامعهای درگرو نوع و چگونگی انجام وظایفی است که در مدارس انجام میگیرد. اثر مدیریت بهعنوان رهبر آموزشی در مدارس را نمیتوان نادیده گرفت. اگر، بهعنوان مثال دبستانی ۵۰۰ دانشآموز داشته باشد و مدیر آن مرکز باید کارهای زیر را انجام دهد:
- ایجاد انگیزه در معلمین و شاگردان
- ایجاد روحیه لازم برای ادامه همکاری در امر تعلیم و تربیت
- ایجاد نظم در مدرسه
- رعایت حقوق و آزادی افراد
- جلب نظر و همکاری اولیاء
- بکار گیری روشهای درست تصمیمگیری، برنامهریزی، تشویق و تنبیه، نظارت و کنترل، ارزشیابی و پاداش و غیره
شاید بتوانیم با اطمینان پیشبینی کنیم که تقریباً عده زیادی از این افراد در آینده جذب شغلها و سازمانها رویهمرفته مهم و مؤثر خواهند داشت، مقدور نیست.
مدیریت آموزشی نقش حیاتی و حساس در پیش برد اهداف تعلیم و تربیت دارد. آن گونه که پسازاین خواهیم دید، مدیر باید دارای ویژگیها، تواناییها، و مهارتهای خاصی باشد تا بتواند با کمال اطمینان، کودکان، نوجوانان، جوانان را به دست او سپرد. او باید همه عوامل لازم و مؤثر در تربیت و اداره آموزشگاه را بشناسد و از همه مهمتر بداند که چگونه باید با آنها و روی آنها کار کند. دانش آگاهی و مهارتهای مدیر باید قبل از پرداختن به مدیریت در حدَی باشد که نیاز به آزمایش و خطاهای مکرر نباشد.
در بسیاری از شغلها، آزمایش و خطا برای یادگیری و تجربه کردن مسائل همراه با خطا و خطرات و زیانهای غیرقابلجبران نیست. آما، در تعلیم و تربیت و مدیریت آموزشی، هر آزمایش و خطایی همراه با زیانهای بزرگی خواهد بود که خیلی از آنها جبرانناپذیر است. مدیر واجد شرایط مانند مکانیسین و یا طبیبی است که با مشاهده علائم خرابی یا بیماری پی به علت آن میبرد و فوراً برای تعمیر و یا بهبود آن دست به عمل میزند. همانطور که یک طبیب کاردان دچار سردرگمی و دستپاچگی نمیشود و با علم و اطمینان دست به عمل میزند. مدیر آموزشی نیز با آگاهی و اعتمادبهنفس، افراد و سازمان را به سمت اهداف مورد نظر هدایت میکند.
غولهای آموزش دنیا؛ به دانشآموزان مدرک میدهند یا مهارت؟
بررسیها نشان میدهد بخش زیادی از کشورهای توسعهیافته دنیا سرمایهگذاری و ایدهپردازیهای زیادی را برای مهارتآموزشی در مدارس خود صرف میکنند.
نیو صدر: «دانشگاه میروی؟ بیکاری؟ آخرش فقط باید مدرکت را قاب کنی و به آن نگاه کنی!» این عقیده یک راننده تاکسی و شاید گروهی از مردم ایران نسبت به سیستم آموزشی کشور است. نظام آموزشی که سالهاست صدای مردم را درآورده و حجم انتقادات به جایی رسیده که حالا رییس جمهور ایران نیز یکی از منتقدان سیستم آموزشی کشور است.
عمده انتقادات به سیستم آموزشی ایران این است که بسیاری از دانشآموزان اطلاعاتی را یاد میگیرند که هیچ تاثیری در زندگی شخصیِ، شغلی و اجتماعی آنها ندارد.
تا جایی که امسال و در اولین روز سال تحصیلی ۹۶-۹۷ دکتر حسن روحانی رییس جمهور، در سخنرانی خود در یکی از هنرستانهای تهران گفت: باید به گونهای عمل کنیم که پس از 12 سال دانشآموز ما به جای اینکه یک برگه کاغذ به عنوان مدرک دریافت کند، مهارت عملی کسب کرده باشد و حداقل در یک رشته مهارت و علاقه کافی برای اشتغال به کار داشته باشد.
کسب مهارتهای شغلی در نظام آموزشی کشور، دغدغهای است که حالا در بسیاری از کشورها پیادهسازی شده و آنها از نظام آموزشی مهارتمحور خود بهره میبرند. در واقع کشورهای در حال توسعهیافته نیز به فکر افتادهاند و در حال انجام اقدامات مختلفی در راستای یادگیری مهارت توسط دانشآموزان هستند، حتی یکی از هدفهای آموزشی اهداف توسعه پایدار سازمان ملل هم در این رابطه است: «تعداد جوانان و بزرگسالانی که دارای مهارتهای فنی و حرفهای برای کار هستند باید افزایش پیدا کند.»
برای اجرای چنین هدفی کشورهای مختلف برنامههای متفاوتی دارند برنامههایی که بیشتر آنان در مدارس فنی و حرفهای اجرا میشود و برخی از آنها نتیجه مثبتی هم داشته است.
مدارس استودیو؛ راه حل بریتانیا برای کمتر کردن فاصله
در سال 2010 بریتانیا برای آموزش مهارتهای مختلف به دانشآموزان، برای افراد مختلف 14 تا 19 سال مدارس کوچکی با ظرفیت 300 نفر ساخته شد، محیط این مدارس بیشتر شبیه محل کار است و در آن مهارتهای مختلف در زمینههای مختلف به دانشآموزان تدریس میشود؛ نحوه به اشتراک گذاشتن اطلاعات، ارتباط برقرار کردن با دیگران، سرمایهگذاری، کار و استخدام و ...
با این وجود از سال 2000 تا 2015 میزان قارقالتحصیلان بیکار در انگلیس افزایش پیدا کرده است و در کشورهای انگلیس و ایرلند شمالی مهارت افراد 16 تا 24 سال کمتر از کشورهای هم تراز است.
مدارس فنی و حرفهای هم نقش فراوانی در کارآموزی دانشآموزان بریتانیا دارد، معمولا در این کشور این دوره از دوره راهنمایی شروع میشود و مهارتهای متنوع در آن آموزش داده میشود.
آلمان؛ محصول مشترکی از دانش و مهارت
در آلمان در کنار اینکه دانشهای مختلف به دانشآموزان ارائه میشود آنها میتوانند در دورهای 3.5 تا 4 ساله در مدارس فنی حرفهای تحصیل کنند، ممکن است در این دوره آنها حتی برای کارخانهای کار کنند و حقوقی حدود 800 یورو دریافت کنند. این سیستم در آلمان بسیار مدرن است به طوری که بیش از 50 درصد جوانان این کشور دوره فنی و حرفهای را گذراندهاند.
در واقع بر اساس سیستم آموزشی آلمان دانشآموزانی که در مدارس هاپت شوله یا رئال شوله تحصیل میکنند آماده فراگیری مهارتهای مختلف میشود. در مدارس جیمنیزیم شرایط متفاوت است، در این مدارس دو زبان خارجی، ورزش، موسیقی و هنر آموزش داده میشود، این مدارس فقط مخصوص افرادی است که نمرات بالایی دارند.
ژاپن؛ تحصیلات آکادمی مهمتر از مهارت آموزی
همانند بسیاری از کشورهای شرق آسیا در ژاپن به تحصیلات آکادمی بیش از مهارت آموزی توجه میشود، در واقع پیش از جنگ جهانی دوم بیشتر دانش آموزان ژاپنی به مدارس فنی و حرفهای میرفتند و این مدارس برای همهی افراد رایگان بود، اما الان شرایط تغییر کرده است و فقط 23 درصد دانشآموزان ژاپنی به این مدارس میروند
البته در مدارس غیر از فنی و حرفهای ژاپن هم به افراد مهارتهای مختلفی آموزش داده میشود، برای مثال در برخی از مدارس ژاپن به دانش آموزان پسر و دختر آشپری و مهارتهای خانه داری آموزش داده میشود.
گفتنی است نزدیک به 60 درصد از افراد شاغل در ژاپن تحصیل کرده هستند.
کرهجنوبی؛ 3.3 میلیون دانشجو بیکار در سال 2013
یکی از انتقادهای اصلی که به سیستم آموزشی کره انجام شده این است که از آن فارغ التحصیلهایی خارج میشوند که مهارت زیادی برای کار کردن ندارند بر اساس آماری که در سال منتشر شد، 3.3 میلیون نفر از فارغ التحصیلهای دانشگاههای کره بیکار هستند. از سوی دیگر هم بسیاری از خانوادهها در این کشور به فرزندان خود فشار میآوردند تا در مدارس فنی درس نخوانند و مدرک تحصیلی داشته باشند.
به همین دلیل الان در این کشور مدارس دوگانهای ساخته شده است که دانشآموزان آن هم توانند کار کنند هم میتوانند درس بخوانند، دانشآموزان این نوع مدارس در دوره تحصیل خود در یک شرکت کار میکنند و بعد از فارغ التحصیلی آن شرکت میتواند تصمیم بگیرد که آنها را استخدام کند.
بهترین سیستم آموزشی دنیا کدام را انتخاب میکند؛ مهارت یا دانش؟
راتین، یکی از اعضای گروه ملی آموزش فنلاند در رابطه با نقش مهارت در سیستم آموزشی این کشور میگوید: «بعضی چیزها ارزش این را دارند با قلب یاد گرفته شوند، اما به جای یادگیری طوطی وار برنامه جدید ما مهارتهایی را به دانشآموزان آموزش میدهد که در آینده از آن استفاده کنند مهارتهای مثل تفکر انتقادی، مهارتهای تعاملی، مهارت استفاده از تکنولوژی، مهارت نحوه یاد گرفتن و ... دنیا دارد تغییر میکند و مدارس و یادگیری باید با آن تغییر کند.»
در واقع در سیستم آموزشی فنلاند همان درسهای معمولی آموزش داده میشود؛ ریاضی، انگلیسی، زیست، تاریخ و ... اما تفاوتی که میان سیستم آموزشی این کشور و کشورهای دیگر دارد نحوه تدریس آن است. معلم ها در این کشور به دانشآموزان اجازه میدهند خودشان اطلاعات را پیدا کنند، به دلیل بسیاری از منتقدان میگوید در این کشور همه تمرکز روی آموزش مهارت است نه دانش.
افراد 19 تا 64 سال در فنلاند نسبت به افراد در کشورهای دیگر مهارتهای بیشتری دارند.
ایالت متحده؛ سیستمهای آموزشی مختلف در مدارس مختلف
مدارس مختلف در ایالت متحده آمریکا سیستمهای مختلفی برای آموزش دارند و حتی هر کدام درسها و کتابهایی مختلفی تدریس میکنند و در مدارس مختلف مهارتهای متفاوتی به دانشآموزان آموزش داده میشود آموزش علوم اجتماعی، آموزش مهارتهای ارتباطی، تعمق و ...
افرادی که در این کشور دوره فنی حرفهرا میگذارند نمیتوانند بعد از آن مدرک لیسانس بگیرند، سیستم این کشور به این شکل است:
مدارس استیو جابز؛ بدون دفتر، تخته و برنامهی درسی
حدود 4 سال پیش مدارسی در هلند و آفریقای جنوبی به نام مدارس «استیو جابز» افتتاح شد که شیوهای کاملا مهارت محور دارند، در این مدارس نه دفتری وجود دارد، نه تخته و نه برنامهی درسی. هر کدام از بچهها به انتخاب معلمین خود در کارگاههایی 30 دقیقهای با موضوعات مختلف شرکت میکنند.
برنامه یک روز مدارس استیو جابز در آفریقای جنوبی به این شکل است:
ساعت | کلاس | توضیحات |
8-8:45 | دستور االعمل | دانشآموزان در این ساعت دستوالعملهایی مخصوص خود را از استودیو ریاضی، زبان و یا مرکز کشف و آزمایش علوم میگیرند و با توجه به سطحی که دارند و سرعتی مشخص روی آن کار میکنند. |
8:45-9:30 | کارگاه | کارگاههای ریاضی و زبان در استودیوهای مختلف با مهارتهای مختلف برگزار میشود. |
9:30-10:15 | کارگاه | کارگاههای علمی، کارآفرینی، فناوری و ریاضی از طریق لگو در استودیوهای مختلف با مهارتهای مختلف برگزار میشود. |
10:15-11 | استراحت | - |
12-11 | ورزش | به کمک مربیهای مختلف دانشآموزان ورزشهای مختلفی انجام میدهند. |
13-12 | چند کلاس مختلف | در این ساعت برای دانشآموزان مختلف 3 کلاس مختلف برگزار میشود: کارگاههای هنری، پروژه، کار مستقل ریاضی از طریق لگو، کارآفرینی و تکنولوژی. |
۱۳ مدرسه بدیع و خلاق در سراسر جهان
یکی از بزرگ ترین آسیب هایی که کشورهای جهان سوم ناخواسته به خود وارد می کنند، بهره وری از سیستم آموزشی فرسوده و تاریخ مصرف گذشته است. دنیا حالا به جایی بهتر تبدیل شده اما هنوز الگوهای آموزشی در مدارس با بر اساس تنبیه بنا شده اند.
اما به هر حال، از سیستم آموزشی تاسف بار که بگذریم، به ایجاد خلاقیت می رسیم. کودکان ذهنی باز و قدرتمند دارند، در خیال پردازی معرکه اند و اگر ابزار و دانش کافی در اختیارشان قرار بگیرد، می توانند دنیا را خیره کنند.
این بار به سراغ مدارس رفته ایم، مدارسی که با طراحی های خاص یا متودهای آموزشی منحصر به فرد، دانش آموزان بهتری به جامعه تحویل می دهند.
فراموش نکنید که پیش از مطالعه ادامه مطلب، تمام خاطرات خود از دوران مدرسه را از ذهن تان پاک کنید.
در ادامه با دیجیاتو همراه باشید.
مدرسه شناور در آب ماکوکو، نیجریه
اگر به مناطق روستایی سر زده باشید، حتما با مدارسی که چندین مقطع آموزشی را در یک کلاس جای می دهند برخورد داشته اید.
مدرسه ماکوکو نیز یک مکان عمومی برای تحصیل و آموزش است که روی یک قایق یا بهتر است بگوییم ساختمانی کوچک و شناور بنا شده. این مدرسه سه طبقه با مساحت 100 متر مربعی توسط شرکت NLÉ، بنیان هاینریش بول و سازمان ملل متحد طراحی و ساخته شده است که علاوه بر کلاس، زمین بازی و سرویس بهداشتی نیز دارد.
به طور مجموع، هر سه طبقه می توانند تا 100 دانش آموز را در خود جای دهند. سازمان ملل پیش بینی می کند تا سال 2050، 28 کشور آفریقایی افزایش جمعیت دو برابری خواهند داشت. باید این راه هم در نظر بگیریم که آفریکا در حال حاضر بیشترین قشر از جوانان را در سراسر دنیا دارد اما متاسفانه عمده آن ها دسترسی به ابتدایی ترین سرویس ها ندارند.
مدرسه Ørestad Gymnasium، دانمارک
سازندگان این مدرسه دانمارکی اعتقادی به روش های سنتی تدریس ندارند و نمی خواهند دانش آموزان شان با شیوه های قدیمی درس را فرا گیرند. از همین رو، 1100 دانش آموز این دبیرستان، نیمی از زمان خود را در این محیط می گذرانند.
مدیران و معلمین این مدرسه معتقدند با باز گذاشتن فضا می توانند دانش آموزان را به تفکری منعطف تر دعوت کرده و قدرت تفکر به آن ها بخشند.
این فضای پر نور، باز و راحت، دانش آموزان را از لحاظ ذهنی آماده و آرام نگه می دارد و برای مطالعه تشویق می کند. دانش آموزان به گروه های چند نفره تقسیم می شوند و با یکدیگر دروس را مطالعه می کنند، معلم ها نیز در هر مقطع درسی هستند تا به آن ها کمک کنند.
دیوارها و قفسه های کتاب قابل جا به جا شدن هستند، بنابراین فضا متناسب خواسته آن ها تغییر می کند. مدرسه رویاهای تان را می بینید، اینطور نیست؟
Big Picture Learning، ایالات متحده آمریکا
مدلی که Big Picture Learning ارائه می دهد، دنیای تئوری و مهندسی را در هم می آمیزد. در مرحله اول، دانش آموزان شروع به مطالعه می کنند و یاد می گیرند که به چه چیزهایی علاقه دارند. سپس نوبت به کار کردن می رسد.
استادها در بخش های مختلف حاضر هستند تا به دانش آموزان دیدگاهی از آینده ارائه دهند و به آن ها کار کردن را نشان دهند. رادنی دیویس، یکی از مدیران مدرسه می گوید: «مهم ترین المان تحصیل در مدرسه Big Picture Learning آن است که دانش آموزان در دنیای واقعی یاد می گیرند.»
این سیستم در حال حاضر در 55 مدرسه ارائه می شود. دانش آموزان بنا به علاقه خاص خود در هر حوزه ای، یک دوره انترنی بر می گزینند و وارد کار می شوند تا آن را از نزدیک لمس کنند.
پیش دبستان Egalia، سوئد
این مدرسه قوانین جنسیتی خاصی دارد. هیچ قاعده زبانی برای دو جنس زن و مرد در این مدرسه کاربرد ندارد و کسی کودکان را با حرف «او» (She یا He) صدا نمی زند.
کودکان یا با اسم کوچک شان صدا می شوند و یا آن ها خطاب خواهند شد. البته این مسئله صرفا در انحصار جنسیت نیست. همه ی کودکان یاد می گیرند که از هر لحاظ برابرند، جدا از آنکه چه دینی دارند، چند سال شان است، کلاس چندم هستند و به چه جنسی علاقه مندی دارند.
اما به هر حال برابری جنسیتی و دست کم نگرفتن توانایی دختران در برابر پسران و همچنین زدودن اختلاف های نژادی بین سیاه پوستان و سفید پوستان از اولویت های این مدرسه است.
AltSchool، ایالات متحده آمریکا
AltSchool همان مدرسه ای است که ایلان ماسک و دیگر نخبه های سیلیکون ولی برای فرزندان خود آرزو دارند. کودکان از همان ابتدا با وسایل الکترونیکی متعدد کار می کنند و مهارت های روز دنیا را به دست می آورند.
موفقیت مدرسه طی یکی دو سالی که از عمر آن گذشته به قدری بوده که حالا شعبه های دیگری از آن در حال راه اندازی است و کودکان و نوجوانان 4 تا 14 سال می توانند در آن به تحصیل بپردازند.
مدرسه فنی Sra Pou، کامبودیا
این مدرسه توسط شرکت فنلاندی Rudanko + Kankkunen طراحی شده و تمام کودکان از هر سنی می توانند وارد مدرسه شده و کار و مهارتی جدید را یاد بگیرند.
ساخت یک بنای مهندسی شده به مردم کامبودیا نشان داد که چگونه می توانند با مواد ساختمانی در دسترس شان بناهایی زیبا و متقارن بسازند.
دانش آموزان یا به عبارتی کارآموزان وقتی وارد کورس های این مدرسه می شوند بسیاری از فنون و هنرهای مختلف را فرا می گیرند که برای پیشرفتی در حال توسعه بسیار موثر واقع می شود.
زمانی هم که مدرسه تعطیل است، ساختمان نقش یک ساختمان مرکزی برای گردهمایی های سیاسی را دارد.
دبیرستان P-TECH، ایالات متحده آمریکا
دبیرستان P-TECH سال 2011 توسط IBM راه اندازی شد تا به جوانان نیویورکی، کورس های تحصیلی خاصی ارائه دهد. به جای تحصیل 4 ساله، دانش آموزان 6 سال در P-TECH درس می خوانند.
در حقیقت ورود به دانشگاه و گرفتن مدارک دانشگاهی برای این دانش آموزان بسیار ساده تر خواهد شد و طبیعتا بازار کار هم برای پذیرش شان آماده تر است.
مدرسه استیو جابز، هلند
نه، در مدرسه استیو جابز همه ی کودکان آیپد به دست نیستند و اصلا هم قرار نیست پیراهن مشکی و شلوار آبی را به عنوان لباس فرم تن کنند. فلسفه نامگذاری استیو جابز به خاطر سیستم آموزشی خاص مدرسه است.
در واقع مدارس استیو جابز به کودکان اجازه می دهند تا راه خود را پیموده و هر چه که دوست دارند را پیش بگیرند.
در مدرسه استیو جابز هیچ کودکی همانند یک کودک دیگر کار نمی کند و هر کس مسیر خود را در پیش می گیرد.
مدرسه Brightworks، ایالات متحده آمریکا
Gever Tulley در سال 2011 یک سنت شکنی اساسی کرد. اگر پدر و مادرها با آتش بازی مخالفند، اگر نمی گذارند کودک 7 ساله شان دست به قیچی و چاقو بزند، در این مدرسه همه چیز برعکس است.
آن ها در این مدرسه هنرمندان و زبردستانی واقعی را تربیت می کنند و از همه سو آن ها را باهوش و استعداد بار می آورند. به آن ها پازل های واقعی می دهند و در محیطی قرار می گیرند که بدون استفاده از مهارت های شان کاری نمی توانند از پیش ببرند.
مدرسه Carpe Diem، ایالات متحده آمریکا
مدرسه Carpe Diem بیشتر شبیه یک دفتر کار شلوغ است تا مدرسه. درون اتاق مرکزی آن که با نام The Learning Center شناخته می شود، 300 میز کار برای دانش آموزان در نظر گرفته شده که روی هر کدام یک کامپیوتر وجود دارد.
دکتر رابرت سامرز، مدیر عامل Carpe Diem می گوید هدف آن ها از انجام این کار، شخصی سازی محیط آموزشی است. آن ها می توانند تمام مشکلات خود را به صورت آنلاین حل و فصل کنند.
چنین سیستمی به خوبی پاسخگوی نیاز دانش آموزان مقاطع سوم تا انتهای دبیرستان بوده. شعبه آریزونای این مدرسه موفق شد تمام مدارس را پشت سر گذاشته و نمره 92 درصد را دریافت کند، در حالی که متوسط نمره در سراسر آمریکا 65 درصد است.
مدرسه Innova، پرو
در این مدارس همه چیز با یکدیگر ترکیب می شود. کلاس های گروهی، علاقه مندان به تکنولوژی، موسیقی، ورزش. همه چیز در یک مرکز به دور هم جمع می شود و فرمی خاص پدید می آورد.
جالب اینجاست که هزینه تحصیل در این مدرسه تقریبا ماهی 130 دلار است که برای کشور پرو، هزینه چندان زیادی نیست.
مدرسه آبی، ایالات متحده آمریکا
خلاقیت، سلطان تمام درس ها در این مدرسه است. کودکان مقطع دوم تا هشتم در این مدارس یاد می گیرند که چگونه به شهروندی مفید تبدیل شوند. مدل های سه بعدی از نیویورک می سازند و کارهای خانه را در آن جا یاد می گیرند. این که چطور برخی چیزهای خراب را درست کنند.
در واقع کودکان تحت سیستم یادگیری داینامیک، گستره وسیعی از توانایی ها را یاد گرفته و تجربه های فراوانی کسب می کنند.
Samaschool، ایالات متحده آمریکا
یافتن شغل مناسب در هر جای دنیا کاری بسیار دشوار محسوب می شود. با این حال، در مدارس Samaschool، دانش آموزان باید بین کورس های 10 هفته ای که 80 ساعت به طول می انجامد، یا کورس های آنلاین که 20 الی 30 ساعت طول می کشد یکی را انتخاب کنند.
می توانند تنوع شغلی بسیاری را تجربه کنند و دوره های بسیاری را بگذرانند تا کارهای جدیدی را یاد بگیرند.
چرا کلاس درس خسته کننده می شود ؟
چرا کلاس درس خسته کننده می شود ؟
معمان و کلاس درس جذاب
كلاسهای درس در یك دستهبندی كلی یا شاداب، جذاب و مخاطبگستر، یا كسلكننده، خمود و مخاطبگریز و یا معمولی و عادی است. كلاس درسی كه در آن به مۆلفههای جذابیت عطف توجهی نشان داده نمیشود با گذشت زمان ممكن است كمكم سستی و كسلكنندگی در آن به چشم آید كه گسست ارتباط بین معلم و فراگیر از روشنترین پیامدهای ناگوار آن خواهد بود و نتایج آموزش را عقیم و بیاثر میسازد.
سۆال اصلی و اساسی آن است كه چگونه میتوان كلاس درس را جذاب، دلپذیر و خوشایند نمود تا نه فقط مقررات آموزشی بلكه اشتیاق فراگیران برای یادگیری و حس كنجكاوی و حقیقتجویی آنان عمدهترین عامل حضور در كلاس شود و رعایت انضباط و مقررات و آداب آموزشی را برای بهرهبرداری بیشتر از كلاس باعث آیا میتوان با قاطعیت و انعطافناپذیری و با اعمال حاكمیت و مدیریت بیچون و چرا كلاس را جذاب ساخت؟
چرا کلاس درس خسته کننده می شود ؟
آیا با واگذار كردن فراگیران به حال خود و حذف نظارت و مدیریت ( مثل بیتوجهی به آمد و شدهای نابهنگام دانشجویان در حین تدریس، مزهپرانیهای بیجا، لطیفهگوییهای مستمر، اتلاف وقت كلاس به مسایل و مطالب بیرونی و خارج از درس و اموری از این قبیل ) میتوان كلاس را جذاب ساخت و شوق فراگیر برای حضور در كلاس را برانگیخت؟
آیا اجازه هر نوع اظهارنظر، هر نوع سخن و پرسش و به اصطلاح رایجتر اجازه «گفتمان آزاد» میتواند به جذابیت كلاس كمك نماید یا آن كه باید به عوامل دیگری توجه نمود و به جای جذابیت زودگذر - كه نتایج زودگذری از آن حاصل میشود - به جذابیت پایدار كلاس اندیشید و كلاس درس را با حفظ كلاس بودن و جریان داشتن درس و تعلیم در آن برای فراگیران مبارك و مطلوب گردانید.
یكی از مشكلاتی كه هم اکنون دامن گیر آموزش ایران است این است كه كلاس ها جذابیت لازم را برای جذب دانش آموز به كلاس درس را ندارد و برای همین دانش آموزان از كلاس درس فراری می باشند و هر روز آرزوی تعطیلی كلاس را دارند و همیشه به دنبال راهی هستند كه از كلاس فرار كنند.
به نظر میرسد جذابیت كلاس بر چند ركن و پایه استوار است:
الف- معلم
ب- متن و محتوای درس
ج- فضای كلاس
حال به شرح هر یك از مۆلفههای جذابیت كلاس میپردازیم.
الف- معلم
معلم یكی از اركان اساسی آموزش و پرورش است و بدون در نظر گرفتن نقش او، نقش سازندهای را نمیتوان برای تعلیم و تربیت منظور نمود. معلم نه تنها متخصص مسایل آموزشی، بلكه راهنما و سرمشق فراگیران، مشاور و مشفق آنان و دوست و مشكلگشای دانشپژوهان است و این همه كاركرد با عنایت به نقش و جایگاه ممتازی است كه او در تعلیم و تربیت داراست.
حال اگر معلم بتواند غیر از آن كه مسایل آموزشی را میآموزد، مشفقانه و مشتاقانه در صلاح و اصلاح رفتار و تربیت فراگیران بكوشد، با آنان نه از روی مقررات خشك آموزشی بلكه از روی احساس وعاطفه متعادل رفتار نماید، موقعیت آنان را درك كند، خشك و عبوس و با اخم و ترشرویی برخورد ننماید، حرمت و جایگاه آنان را پاس دارد و با آنان در تعامل و تفاهم باشد، كلاس درس، كلاسی خوشایند و پرجاذبه خواهد شد و فراگیران برای حضور در چنین كلاسی اشتیاق نشان خواهند داد.
نقش معلم در جذابیت کلاس از چند جنبه:
1. جنبه علمی
1-1. تسلط علمی
معلمی میتواند جذابیت كلاس را فراهم آورد كه از نظر علمی توانا و مسلط باشد. در واقع اصلیترین وظیفه آموزشی معلم یاد دادن و آموختن است و معلمی كه از نظر علمی تواناتر باشد، بهتر میتواند این وظیفه را به انجام برساند. حال اگر وظیفه آموزشی معلم با كم آگاهی او به خوبی انجام نگیرد و كلاس درس او سطح مناسبی از اندیشه و دانایی را شاهد نباشد، ممكن است فراگیران نسبت به حضور در چنین كلاسی احساس تردید كنند و به این نتیجه برسند كه خود با مطالعه كتاب میتوانند به همین سطح از آموزش كه معلم آن را عهدهدار شده است، دست یابند.
نحوه برخورد معلمان با کلاس اولی ها
در این صورت كلاس برای فراگیران فاقد جذابیت میگردد و تنها ممكن است قوانین و مقررات آموزشی یا به تعبیری درستتر «جبر مقررات آموزشی» فراگیران را به حضور در كلاس راضی سازد.
در تجارب برخی از معلمان مشاهده و شنیده شده است كه آنان بدون آن كه قواعد سختگیرانهای را برای حضور دانش آموز در كلاس وضع و اعمال نمایند، تنها به دلیل اطلاعات گسترده علمی توانستهاند دانش آموز را مشتاقانه به كلاس بیاورند و دانش آموزان از چنین كلاسی بهرههای فراوان بردهاند.
1-2. پاسخگویی
تسلط علمی معلم امری جدا از پاسخگویی اوست. ممكن است معلمی به لحاظ علمی توانمند باشد، اما در پاسخ به پرسشهای دانش آموزان توانائی نشان ندهد. زیرا پاسخگویی علاوه بر حضور ذهنی قوی به پیش زمینههای دیگری همانند آشنایی با اندیشههای روز و شبهات جدید، استفاده از منابع نوتر و جدیدتر، احترام به جایگاه فراگیر و در نظر گرفتن حق پرسش برای او و استقبال از جلب مشاركت و حاكمیت جوّ پرسش در كلاس است. معلمی كه با این پیش زمینهها بیگانه باشد، معلم پاسخگو نخواهد بود. معلمی كه به مطالبات، ابهامات و سۆالات دانش آموزان پاسخ ندهد، نمیتواند برای آنان ایجاد جذابیت نماید و چنین كلاسی برای ذهن پرسشگر دانش آموزان، كلاس بیجاذبه تلقی خواهد شد. در كلاسی كه پاسخگویی جریان دارد:
دانش آموز مطالب و سۆالات خود را پنهان نمیكند و پرسشها امكان طرح خواهند یافت.
حاكمیت جوّ پاسخگویی كلاس را به مكانی برای داد و ستد اندیشهها مبدل خواهد ساخت.
جلب مشاركت در چنین كلاسی جریان منظم خواهد داشت.
به عكس،معلمانی كه قادر به پاسخ نباشند میكوشند به گونهای رفتار نمایند كه دانش آموز از طرح پرسش گریزان و پشیمان شود و یا پرسش دانش آموز را به گونهای صورتبندی میكنند كه بر پاسخ آن قادر و توانا باشند. در پارهای از موارد واگذار كردن پرسش به آخر كلاس یا به صورت خصوصی در پایان كلاس یكی از ترفندهای فرار از پرسش است.
1-3. استفاده از منابع
روشن است كه معلمان تك منبع تنها به دادههای همان منبع اكتفا میكنند و اكتفا به دادههای یك منبع و عدم اطلاع از مسایل جانبی و مطالب بیرونی از كتاب كه ممكن است متناسب با نیازها، خواستها و علائق فراگیران باشد، از جذابیت درس میكاهد و كلاس را پویا، بالنده و پرجاذبه نشان نمیدهد. برخی از معلمان پیرامون منبع درسی اطلاعات خوب و مناسبی دارند اما همین كه خارج از منبع چیزی از آنان پرسیده شود اظهار بیاطلاعی میكنند و ممكن است به آسانی اعتبار علمی خویش را متزلزل نشان دهند. بدین جهت استفاده از منابع متعدد برای جذابیت كلاس توصیهای حتمی است. البته منابع نیاز نیست به صورت كتاب باشد. معلمانی كه با دادههای جدید اینترنتی از مباحث دانش آموز را از نوترین مباحث آگاه میسازند، كلاس خویش را جذاب مینمایند.
تربیت اثر بخش 12
2. جنبه رفتاری؛
2-1. شادابی:
معلمی كه عبوس، گرفته، اخمآلود و یا افسردهرو باشد، نمیتواند پیامآور شادابی و طراوت باشد و كلاس او فاقد اشتیاق و جذابیت خواهد بود. البته گاه ممكن است فیزیك چهره یك معلم كمی او را جدی و گرفته نشان دهد، در این صورت بهرهمندی از طنز و آمیختن درس با تكنیك بیان میتواند آن را جبران نماید.
اگر معلم شاداب و با نشاط باشد:
دانش آموزان مشتاقتر در كلاس حاضر خواهند شد.
روابط بین استاد معلم و دانش آموز صمیمانهتر خواهد گشت.
دانش آموز به طرح مشكلات خویش با استاد معلم خواهد پرداخت و از معلم به عنوان مشاور بهره خواهد برد.
دانش آموزان شادابتر خواهند شد و بهرهوری از كلاس افزایش خواهد یافت.
روحیه معلم تأثیر منفی در اخلاق دانش آموزان نخواهد نهاد.
اما اگر معلم بینشاط باشد:
كلاس خشك و كسلكننده میشود.
دانش آموزان حتی حاضر به طرح پرسشهای درس نخواهند بود و در واقع بسیاری از سۆالات امكان بروز نمییابد.
یادگیری با اختلال مواجه خواهد شد، چرا كه دانش آموز با عنایت به ویژگی معلم علاقه به آموختن را از دست خواهد داد.
ازنقش تربیتی معلم كاسته میشود و دانش آموزان نمیتوانند از رفتار معلمی سرمشق بگیرند.
فضای دوستی و علاقه به فضای سرد و خاموش بدل خواهد شد و رابطه معلم و شاگرد در حد چارچوب آموزشی محدود خواهد گشت.
2-2. احترام به دانش آموز:
ممكن است معلم شخصاً فرد شادابی باشد اما فراگیر در هندسه ذهنی او، جایگاه ویژهای نداشته باشد. در این صورت از چنین معلمی نمیتوان توقع داشت كه به خواست دانش آموز احترام بگذارد. در چنین كلاسی ممكن است معلم یكسویه اعمال مدیریت نماید و تنها خواست خود را بر كلاس تحمیل سازد. نتیجه ضروری چنین كلاسی دلزدگی دانش آموزان از آن است كه جذابیت كلاس را تحتالشعاع قرار میدهد. بدگمانی به دانش آموز، تردید در صداقت او، پاسخهایی گزنده، برخورد دبستانی و مدرسهای با دانش آموز، بیاطلاع و بی دانش فرض كردن دانش آموز و… معلم و دانش آموز را مقابل و معارض یكدیگر قرار میدهد و درس را برای دانش آموز تحمیلی میسازد.
2-3. رعایت پوشش ظاهری
پوشش ظاهری به ظاهر امر سادهای به نظر میآید؛ اما در واقع چنین نیست. برخی از معلمان میپندارند كه باید به لحاظ علمی واخلاقی آراسته و توانمند باشند و توجه به ظواهر از جمله رعایت شأن معلمی در پوشش و آرایش یا پیرایش از اهمیت چندانی برخوردار نیست.
نحوه برخورد معلمان با کلاس اولی ها
اما این پندار، ناصواب و خطاآلود است. فراگیران حتی درباره پوشش معلم موشكافی میكنند و اگر معلم ظاهری ژولیده و نامرتب داشته باشد، از او تأثیر چندانی نمیپذیرند. راستی چگونه معلم میتواند به تأكید دین بر پاكی و طهارت تكیه كند و بر آموزههای دینی در باب پاكیزگی توجه دهد، اما خود به لحاظ ظاهری ناآراسته و ژولیدهپوش باشد چنانكه آراستگی باطنی معلم میتواند در جذب دانش آموز كمك نماید، آراستگی ظاهری نیز بر جذابیت كلاس خواهد افزود و معلمان باید رنگ و مدل مناسب، تمیزی و در صورت امكان تازگی را در پوشش مراعات نمایند.
2-4. اعتماد و خوشگمانی
معلمی كه به دانش آموزان ظنین و بدگمان است، سوءظن و بدگمانی دانش آموزان را نیز درباره خویش برخواهد انگیخت.
معلم خوشگمان:
مشكل دانش آموز را در مسایل درسی و غیردرسی «بهانه» نمیخواند و از این رو با درك موقعیت او درحل مشكل به او كمك خواهد كرد.
رابطهاش با دانش آموزان بر اساس وسواس و احتیاط افراطی شكل نخواهد گرفت، بلكه رابطهشان بر اساس صمیمیت و تفاهم قوت میپذیرد.
بین خود و دانش آموز گسست ایجاد نمیكند و دیواری از بیاعتمادی نمیكشد، از این رو دانش آموز مشكلات شخصی خود را با او در میان خواهد نهاد. و از او به عنوان راهنما كمك خواهد گرفت.
اما اگر معلم بدگمان باشد
ممكن است سخن راست دانش آموز را نیز دروغ تلقی كند. مشكل او را «توجیه» بداند.
پرسش او را به اصطلاح دست انداختن قلمداد كند و سۆال او را بیپاسخ بگذارد.
همه این ها باعث میشود كه درس و مدرّس آن برای دانش آموز فاقد جذابیت باشد.
2-5. پرهیز از غرور:
معلمی كه مغرور نشان دهد، دانش آموزان از او خواهند گریخت. تكبر و غرور معلم نه تنها رسالت تربیتی معلم را ناكام میگذارد، بلكه وظیفه تعلیمی معلم را نیز با مشكل مواجه خواهد ساخت. برعكس معلمان متواضع و فروتن بهتر میتوانند دانش آموزان را جذب كنند، كلاس را جذاب سازند و به رسالت تعلیمی و تربیتی خویش عمل نمایند.
3. جنبه روشی:
اگر چه روش تدریس واحدی را نمیتوان به عنوان بهترین روش برای معلمان معرفی نمود؛ اما میتوان گفت كه بهترین روش تدریس برای هر معلمی آن است كه برای دانش آموزانش جذابتر و نتیجه بخشتر و حصول یادگیری در آن سهلالوصولتر باشد.
میانگین تراکم دانش آموزی تهران ۳۰ نفر است/ وجود ۲۲ کلاس با یک دانش آموز در کشور
ممكن است گاه سخنرانی محض یا سخنرانی فعال، شیوه سقراطی و یا روش قیاسی نتیجهبخشتر و جذابتر باشد و گاه روش دیگری ایجاد جاذبه نماید و به یادگیری بهتر منجر گردد. زمان آموزشی، متن درسی، مخاطبان درس، تواناییهایی معلم، سیاستهای آموزشی، تكنولوژی آموزشی و اموری از این قبیل در انتخاب روش تدریس معلم اثرگذار میباشد.
مهم آن است كه معلمان محترم به این نكته عنایت نمایند كه تدریس شان باید نتیجه مناسب را در بر داشته باشد و برای دانش آموزان دلنشین و جذاب باشد.
به نظر میرسد كه توجه به نكات زیر میتواند در جذاب كردن روش تدریس موثر باشد.
معلم شیوه تدریسی را برگزیند كه نقش دانش آموز در آن به خوبی لحاظ شده باشد. فیالمثل سخنرانی محض نقش دانش آموز را نادیده میانگارد.
نحوه طرح درس كه از مسایل مربوط به فنون تدریس و روشهای آن است، میتواند در جذابیت موضوع كمك نماید.
معلم میتواند درس را با یك سۆال آغاز نماید و روش خویش را بر این مسأله بنا نهد؛ آنگاه توجه دانش آموزان برای یافتن پاسخ جلب خواهد شد و در ادامه تدریس برای یافتن پاسخ و حل ابهام خویش توجه بهتری به درس نشان خواهند داد.
ارایه چارچوب در آغاز و تلخیص درس در پایان، روش تدریس را مۆثر میسازد. با این كار دانش آموز در آغاز خواهد دانست كه در این جلسه یادگیری به دنبال یافتن چه نكاتی است و اگر از نكتهای غفلت كرده باشد، تلخیص آن در پایان دوباره توجهاش را جلب و نقص و كمبود را جبران خواهد ساخت.
جریان داشتن جلب مشاركت و روحیه پرسش و پاسخ میتواند دانش آموزان را به فراگرفتن مشتاقتر و كلاس را پرجاذبهتر نماید. منظور از پرسش و پاسخ نیز فقط آن نیست كه معلم پاسخگوی سۆالات باشد، بلكه منظور آن است كه درس را به گونهای طرح نماید كه در ذهن دانش آموز پرسش ایجاد شود یعنی شیوه تدریس معلم ، پرسشساز باشد.
4. جنبه مدیریتی:
معلم غیر از آن كه متخصص آموزشی است، نقش یك مدیر را نیز در كلاس ایفا مینماید، تعداد فراگیران، روحیات متفاوت و گونههای رفتاری آنان، محدودیت زمان آموزشی، اتمام سرفصلهای مصوب، الزامات قانونی و مقررات آموزشی و استفاده بهینه از وقت اموری هستند كه مدیریت و نظارت بر كلاس را حتمی و الزامی میسازند. اگر معلم بر كلاس مدیریت ننماید:
هرج و مرج جوّ غالب و حاكم بر كلاس خواهد شد.
روحیه نظمپذیری و انضباط بین فراگیران از بین خواهد رفت.
تعلیم و آموزش ناكامیاب و بینتیجه خواهد شد.
حضور در كلاس بیفایده تلقی میشود و جاذبهای برای حاضر شدن در كلاس درس باقی نخواهد ماند.
اما چگونه مدیریتی میتواند جذابیت ساز باشد؟
معلم باید قبل از هر چیز در فكر ایجاد قوانینی برای كلاس باشد. كلاس كه قاعده خاصی بر آن حاكم نباشد، نتیجه خاصی بر آن مترتب نیست. بنابراین اصل ایجاد و وضع قانون و حرمت نهادن به آن، اصل اولی و ضروری است.
مدارس
قوانینی كه معلم در كلاس به كار میگیرد باید انعطافپذیر باشد. قوانین خشك، بیروح و غیرقابل انعطاف دانش آموزان را از معلم گریزان و كلاس درس را فاقد جذابیت میسازد.
معلم باید سعی كند از تهدید خودداری نماید. تهدید كردن و حاكمیت ترس بر كلاس تنها از آن معلمان ترسو و ضعیفالنفس است و معلمی كه از اعتماد به نفس برخوردار است، ابزارهای دیگری را برای مدیریت برمیگزیند مثلاً برخی از معلمان با تهدید حذف درس، منظور كردن نمره منفی و یا مثلاً معرفی به آموزش عملاً ناتوانی خود را به اثبات میرسانند.
قاطعیت لازمه مدیریت است اما آمیختن آن با منطق، نظارت و مدیریت را پربارتر و نتیجهبخشتر میسازد. در واقع معلم باید در عین قاطعیت منطقپذیر باشد.
لازم استمعلم متناسب با هر كلاسی شیوههای نفوذ در فراگیران را از قبل طراحی نماید. به عنوان نمونه كنترل و نفوذ با استفاده از مجاورت (مثل آن كه معلم به طرف فرد خطاكار برود و در كنارش بایستد) یا با استفاده از اشاره ماهرانه و نیز به كارگیری طنز و شوخی (به شرط آن كه ملایم، محترمانه و ظریف باشد و نه نیشدار، تمسخرآمیز و ریشخند) گونههایی از نفوذ در فراگیران و مدیریت و نظارت بر كلاس است.
مدیریت پلیسی، مدیریت نوچهگرا و جاسوسی، مدیریت خشك نظامی و مدیریت آزاد، رها و بیقاعده گونههای منفی مدیریت است كه كلاس را از مكان آموزشی به مكانی نظامی یا مكانی صرفاً فراغتبخش و سرگرم كننده، بدل میسازد و در نتیجه از جاذبههای درس و كلاس میكاهد. در پایان جدولی ارائه میشود كه معلمان جذاب و غیر جذاب را به لحاظ رویكرد و كاركرد با یكدیگر مقایسه مینماید.
ب- متن و محتوا
متن آموزشی یكی از اساسیترین مۆلفههای آموزشی است كه همواره با فراگیر همنشین و در ارتباط است.
معلم نیز از اركان و پایههای آموزش است ولی همیشه با فراگیر همنشینی ندارد. او تنها در كلاس درس با دانش آموز همراه است و سپس تأثیرات اوست كه میتواند به احساس حضور او در كنار دانش آموز منجر شود. اما متن آموزشی امكان حضور مداوم را در كنار دانش آموز دارد. یعنی دانش آموز هر وقت بخواهد میتواند با آن مۆانست و مجالست برقرار نماید. از این رو جذاب كردن متن بیش از هر چیز دیگر ضروری و لازم مینماید.
افزون بر به كارگیری تكنیك برتر چاپ در كتب درسی (اگركتاب متن درسی باشد) به كارگیری فن نگارش، استفاده از محتوای غنی و پرعمق، بهرهگیری از نظریات جدید و رقیب، آسانیابیمفاهیم و دوری از پیچیدهگوییهای غیرفنی، توجه به نیاز مخاطب و اهتمام به سطح اندیشه و نگرش او میتواند كتاب را با جاذبهها و آرایهها همراه سازد و دانش آموز را به همنشینی مدام با آن ترغیب نماید. متون درسی با محتوای كهنه، با قلم و بیان ناشیوا و دشواریاب، بدون عنایت به مباحث جدی و جاری، پایینتر از فهم مخاطب یا در سطحی دورتر از دانایی و فهم او و بیاعتنا به خواستها و نیازهای فراگیر نمیتواند در دانش آموز علاقه ایجاد نماید و كلاس را جذاب سازد.
ج- فضای كلاس
كلاس درس یك فضای معنوی و آموزشی دارد و یك فضای مادی و فیزیكی. مقصود از فضای معنوی و آموزشی فضای متأثر از معلم و دانش آموز است كه میتواند باز، منعطف، منطقی و با تفاهم باشد و یا بسته، قانونی، خشك و سرشار از یك سونگری و تعارض.
چرا کلاس درس خسته کننده می شود ؟
فیالمثل در كلاس درسی كه معلم اجازه پرسش را به دانش آموز نمیدهد، یا سخن رقیب در آن با طعن و توهین نقد و نقل میشود و یا معلم تنها خواست خود را بر دانش آموزان تحمیل مینماید و از مشورت با فراگیر و حرمت به جایگاه او طفره میرود، چنین كلاسی بسته و غیرمنطقی جلوه خواهد كرد و آثار و فواید درخشانی از آن حاصل نخواهد شد.
اما فضای فیزیكی كلاس عبارت از محدوده كلاس، موقعیت جغرافیایی، صندلی و نیمكت، رنگ و تمیزی، تابلو و وسایل گرمایشی و سرمایشی، فرسودگی بنا یا نو بودن و اموری از این دست است كه در جذابیت تأثیرگذار است. معمولاً كلاسهای كهنه و قریبالتخریب، با نیمكتهای شكسته و قدیمی و در موقعیت عبور و مرور دانش آموزان (مثل كلاسهای كنار پله) با جذابیت ناسازگار است و برای دانش آموز محیطی خوشایند نمیباشد.
نتیجه:
1. جذابیت كلاس با روشهای جذاب تدریس، متن جذاب و معلم پرجاذبه حاصل میشود. در این میان سهم معلم سهم عمدهای است. بنابراین هنر معلمی در آن است كه از كمترین دادهها و داشته ها بیشترین بازدهی را داشته باشد و اگر فیالمثل متن درسی یا فضای فیزیكی كلاس دلپذیر و خوشایند نبود، با ایجاد جذابیتهای دیگر بر رونق كلاس درس بیفزاید.
2. جذابیت هم صورت منفی دارد و هم صورت مثبت. اگر معلمی وقت اصلی كلاس را به طنزگفتن، حاشیه رفتن و درس ندادن بگذراند و كلاس را بیقاعده و رها سازد، ممكن است برای برخی ایجاد جذابیت نماید اما این جاذبهها با اهداف تعلیمی و تربیتی ناسازگار و لذا منفی میباشد. مثلاً در ارزشیابیها و گزارشها به دست آمده است كه معلم جهت ارتباط با دانش آموز و شاید برای جذابیت كلاس برای دانش آموزان شیرینی میخرد. حقیقتاً آیا خریدن شیرینی كلاس را جذاب میسازد یا جذابیت منفی ایجاد میكند؟ (شاید همین عمل با یك طراحی دقیق و متناسب با ایام در خلال درس تنوع و جذابیت ایجاد كند اما برای دیگر ایام تدریس باید فكر و چارهای دیگر اندیشید مثلاً قسمتهایی از زندگانی بزرگان، اهل معرفت و دل و … را بیان كرد.)
3. قرآن كه كتاب حیانی است و گفتار آن برای پیروانش بیشك باور كردنی و پذیرفتنی میباشد، برای رساندن پیام خود از داستان و هنرهای تجسمی و كلامی بهره برده است. نثر شیوا و بلیغ برگزیده است. ساده و بدون پیچیدگی سخن گفته است. به مقتضیات زمانی و مكانی و مخاطب خویش عطف توجه نشان داده است. از تمثیل بهره گرفته و سبك گفتار خویش را متناسب با پیامی كه میخواهد ارائه كند، انتخاب كرده است. در واقع از هنر جذب مخاطب نهایت استفاده را برده است. اگر قرآن برای مخاطب چنان شأنی قایل میشود كه میخواهد باجاذبههای هنری از او جذب كند معلمانی كه میخواهند پیام و محتوای قرآن را در قالب دروس معارف ارائه نمایند، به بهرهگیری از هنر ملزمترند.
متن درسی کتاب یکی از عوامل اساسی در ایجاد جذابیت و جلب توجه دانش آموزان به کتاب و در نتیجه درس می تواند باشد. با وجود این که معلم همیشه در کنار دانش آموز نمی باشد ، کتاب جذاب می تواند نقش مهمی در این کار داشته باشند.
جذابیت کلاسی از نظر فضای کلاسی مربوط به دو عامل می تواند باشد:
1). فضای معنوی و آموزشی ؛
2). فضای فیزیکی و مادی.
که فضای معنوی و آموزشی بسته به روابط بین معلم و دانش آموزان دارد و فضای فیزیکی و مادی محدوده كلاس، صندلی و نیمكت، رنگ و تمیزی و ... كه در جذابیت تأثیرگذار است.
پیشنهاد:
معلم برای ایجاد جذابیت بیشتر در کلاس درس و به وجود آوردن کلاسی شاد برای دانش آموزان _که می تواند یکی از عوامل جذب دانش آموز به کلاس در س باشد :
می تواند از طنز در کلاس استفاده کند .
درس را به استفاده از طنز تدریس نماید .
متن و محتوایی که برای دانش آموزان در نظر گرفته می شود ، بر اساس علاقه ی آنان تدوین شود .
کلاس
در تدوین کتب درسی به این نکته باید توجه شود که بعضی از موضوعات در فصل و یا زمان خاصی از سال بهتر است تدریس شود ؛ مثلاً دروس مربوط به گیاهان در کتب علوم بهتر است در فصل بهار تدریس شود . پس در تدوین کتب به زمان و موقعیت درس توجه شود .
در کتاب ها می توان از نقاشی ها و تصاویر جذاب استفاده کرد . به عنوان مثال تصاویر و نقاشی های کتاب فارسی در چاپ های اخیر تصاویری غیر و اقعی می باشند .
اما در مورد فضای کلاسی میتوان از رنگ های شاد و جذاب در رنگ زدن درو دیوار کلاس ها استفاده کرد و حتی رنگ تخته های روی دیوار ( که در سال های گذشته به رنگ سیاه بود و لی در حال حاضر اکثراً به رنگ سبز رنگ می شوند.
مرکز یادگیری سایت تبیان
تجمیع: نسیم گوهری - تنظیم: داودی
آشنایی با آموزش و پرورش ژاپن/ وقتی نظافت مدرسه به دانشآموزان سپرده میشود
آشنایی با آموزش و پرورش ژاپن/ وقتی نظافت مدرسه به دانشآموزان سپرده میشود
سیستم آموزش ژاپن باور دارد، تمیز کردن مدرسه و هر کار دیگری که دانشآموزان گروهی انجام میدهند به آنها در مشارکت کار تیمی کمک میکند.
آشنایی با آموزش و پرورش ژاپن/ وقتی نظافت مدرسه به دانشآموزان سپرده میشود
گروه اجتماعی - شهین مردانی: نظام آموزشی ژاپن با برنامههای راهبردی که برای تعلیم و تربیت دانشآموزان در نظر گرفته به یکی از متفاوتترین نظامهای آموزشی در سطح کشورهای جهان تبدیل شده است.
در زیر به بخشی از مهمترین اهداف نظام آموزشی ژاپن اشاره میکنیم:
* اول آوریل برابر با شروع سال تحصیلی
سال تحصیلی در ژاپن از اواسط ماه آوریل شروع شده و تا آخر مارس طول میکشد و به سه ترم تقسیم میشود که اولی از آوریل تا جولای، دومی از سپتامبر تا دسامبر و سومی از ژانویه تا مارس است؛ آنها 6 هفته تعطیلات تابستانی، دو هفته تعطیلات زمستانی و دو هفته تعطیلات بهاری دارند.
* رفتار قبل از دانش
در مدارس ژاپن از دانشآموزان هیچ امتحانی تا زمان رسیدن به درجه 4 یعنی سن 10 سالگی گرفته نمیشود؛ فقط آزمونهای بسیار ساده و کوچک برای آنها تعریف میشود.
اعتقاد سیستم آموزشی کشور ژاپن بر این است که در سه سال اول تحصیلی، هدف از آموزش، قضاوت دانش کودکان نیست بلکه آموزش رفتارهای اجتماعی صحیح در برخورد با دیگران است تا به توسعه شخصیت آنها کمک کند.
به کودکان ژاپنی آموزش داده میشود که به دیگران احترام بگذارند و با طبیعت و حیوانات مهربان باشند؛ آنها همچنین یاد میگیرند که چگونه مهربان، متواضع و سخاوتمند باشند؛ علاوه بر همه اینها، به کودکان کنترل خشم و عادلانه رفتار کردن نیز آموزش داده میشود.
* نظافت مدرسه توسط دانشآموزان
در مدارس ژاپن، دانشآموزان خود موظف به تمیز کردن کلاس درس، آزمایشگاه و حتی سرویس بهداشتی هستند؛ در مدارس این کشور هیچ شخصی برای عمل نظافت استخدام نمیشود.
معمولاً روال این است که دانشآموزان به گروههای کوچک تقسیم میشوند و هر گروه وظایف تعیین شده را در طول سال تحصیلی بر عهده میگیرد؛ ضمن اینکه وظایف درون گروه بین کودکانی که در آن گروه حضور دارند به صورت چرخشی تغییر میکند تا همه یک سری کار مشابه را انجام داده باشند.
* تقویت روحیه کار تیمی و احترام به همه مشاغل
سیستم آموزش ژاپن باور دارد، تمیز کردن مدرسه و هر کار دیگری که دانشآموزان، آن را به صورت گروهی انجام میدهند به آنها در مشارکت کار تیمی کمک میکند و علاوه بر تقویت روحیه کار تیمی به آنها آموزش میدهد تا به همنوعانشان کمک کنند؛ ضمن اینکه با نظافت مدرسه یاد میگیرند برای زمان خود ارزش قائل شوند و به شغل همه احترام گذارند.
همچنین معلمین کلاس را به چند گروه تقسیم کرده و سرگروهی برای هر گروه تعیین میکنند؛ تاکید بسیاری بر عملکرد هماهنگ گروه وجود دارد.
* ناهار مشترک بر اساس یک استاندارد تعریف شده
در مدارس ژاپن، ناهار مدرسه در یک منوی استاندارد شده ارائه میشود و همه دانشآموزان در کنار هم و در کلاس درس ناهار میخورند.
سیستم آموزشی ژاپن بهترین کار را برای اطمینان از اینکه دانشآموزان غذای سالم و متعادل میخورند، انجام میدهد؛ در مدارس تمام مقطعهای تحصیلی، ناهار برای دانشآموزان طبق یک منوی استاندارد که نه تنها توسط سرآشپزهای واجد شرایط بلکه توسط متخصصان مراقبتهای بهداشتی نیز طراحی شده است، پخته میشوند.
همه دانشآموزان همراه معلم در کلاس درس و روی میز استانداردی که با توجه به قد و قامت آنها طراحی شده، ناهار میخورند؛ هدف از این اقدام ایجاد روابط مثبت میان معلم و دانشآموز است.
* 8 ساعت حضور مفید در فضای آموزشی
دانشآموزان ژاپنی 8 ساعت در مدرسه حضور دارند، اما جدا از آن حتی در تعطیلات آخر هفته یا تعطیلات اعیاد ملی و مذهبی، مطالعه سر جای خود قرار دارد و آنها بر اساس برنامه آموزشی تدوین شده پیش میروند.
* لباس فرم برای دانشآموزان
بچههای کوچک کلاههای رنگی سر میگذارند و علامتهایی به شانههایشان وصل میکنند که سال تحصیلی آنها را نشان میدهد؛ در دبستان، معمولاً دانشآموزان یونیفرم تن نمیکنند اما برای دوره متوسطه و دبیرستان پوشیدن یونیفرم الزامی است؛ یونیفرم پسرها یک کت کتانی آبی با شلوار همخوان با آن و یونیفرم دخترها دامن تک رنگ یا چهارخانه تا زانو و یک بلوز سفید ساده یا بلوز سفید با یقه ملوانی است.
* آموزش هنرهای سنتی
دانشآموزان ژاپنی به یادگیری هنرهای سنتی فرهنگ خود نظیر شودو «خطاطی ژاپنی» و هایکو «سبکی از اشعار ژاپنی» در هنر شودو علاقه نشان میدهند و کلاسهایی برای آموزش این هنرها برای آنها در نظر گرفته شده است.
این هنرها که نیازمند دانش زبانی هستند، موجب میشوند تا دانشآموزان برای هنرهای فرهنگی خود ارزش و احترام زیاد قائل باشند.
برنامههای ویژه به منظور شادی دانشآموزان
مدیران مدارس ژاپن، برنامههای ویژهای برای شاد نگهداشتن دانشآموزان در مدارس ژاپن در نظر میگیرند؛ کلاسهای ورزشی نظیر شنا یکی از این موارد است.
در ژاپن بودجههای هنگفتی صرف تجهیز مدارس به کتابخانه، آزمایشگاه، زمین بازی، وسایل ورزشی، استخر شنا، سالن نمایش، وسایل سمعی و بصیری و حتی گلخانه میشود.
آموزش زبان انگلیسی به دانشآموزان
در مدارس ژاپن قانون بر این است که خانوادهها از سنین قبل مدرسه، کودکان خود را برای خواندن بدون یادگیری قاعده خاصی آماده کنند؛ بر همین اساس والدین از سنّ 4 سالگی موظف بر آمادهسازی فرزندان خود برای خواندن هستند.
همچنین آموزش زبان انگلیسی با توجه به رتبه پایین دانشآموزان ژاپنی در یادگیری زبان انگلیسی، مهمترین دغدغه مدیران مدارس این مقطع است.